Desire knows no bounds |
Friday, February 23, 2007
میشينم پای کامپيوتر، ميل باکس و ليست بلاگ رولينگ رو باز میکنم.. اوه اوه، راه نداره.. پا میشم يه ليوان چايی میريزم و با يه شيرينی خامهای گنده برمیگردم پشت مانيتور، پاهامو دراز میکنم روی ميز، و سر حوصله میرم سروقت سه اتفاق ِ چای-شيرينی-لازم.. ميل جين جين، و وبلاگهای تازه آپديت شدهی شقايق و هرمس.. هميشه موقع خوندن اين سه نفر دلم میخواد سر صبر يه چيزی بخورم و يواش يواش با نوشتهها حال کنم..
ميلهای جين جين هميشه کيلومتريه.. کيلومتری و پينگليش و پر از لغاتی که تو ديکشنری کلامی من وجود خارجی نداره.. اما از دهن اين آدم که میخونمشون، انگار واژهای مناسبتر از اونا وجود نداره در تاريخ عالم لغت!.. هميشه پر از ايده و تئوريه اين بشر.. تئوریهای ضايع پر از نبوغ.. پر از داد و بيداد و فحش و بد و بیراه و دری وری و شوخی و خنده و يه عالمه مهربونی که حتا از پشت حروف زشت و بدترکيب با فونت آريل هم نشت میکنن تو دل آدم.. فک کنم يکی دو سالی میشه که بازی خدا بودن-بنده بودن رو شروع کرديم تو ميلهامون.. و جالبه، اين بازيه کم کم منو داره به درک درستی از خدا میرسونه جدی جدی!!.. يعنی حتا ممکنه طی اين پروسه من کلی خدا رو باورتر کنم، احساساتش رو به عنوان يک خدا درک کنم و خيلی از دستورها و توقعهاشو بفهمم.. حسی که تو ميلها هست، حس جالبيه.. يه حس گنگ و بینام ، که علیرغم بیهمهچيز بودنش، اصيله.. اصيله، چون بیحاشيهست.. بی حشو و زائدهست.. همينيه که هست و دخل و تصرف و اما و اگر و شايد و بايدی توش نيست.. دوست دارم حسهايی از اين دست رو.. لااقل تو اين سالهای وبلاگی اينو ديگه خوب فهميدهم که چه قدر کمن آدمايی که بشه باهاشون به سادگی دوست شد و دوست موند و اينهمه دوست موند.. حالا از همهی اينا گذشته، ميل امروزيه حسابش اصن جدا بود کلی.. فِرت رفت چسبيد ته ته دلم بس که مثه يه نماز بود مدلش، يه نمازی که فقط ِ فقط وقتی میخونيش که واقعنی هوس خداهه رو کرده باشی.. |
آدمی نيستم كه بخوام حسودی بكنم، در عوض میخوام بگم كه حسابی دلام غش میره واسه تكرار تجربههايی از اين دست. حتا اگه يه كمی سطح و سطوحاش پايينتر هم باشه، قبوله!
يادش بهخير!
گر چه اون روباهه خيلی وقته كه مرده، اما نمیدونم چی شد كه باز به يادش افتادم و خواستم به اسماش امضا كنم
...