Desire knows no bounds |
Monday, February 26, 2007 هاها.. به طرز جالب و کاملا تصادفانهای کشف کردم اين خانوم مهندسی که همهش اسمشو دارم تو قراردادهامون میبينم و داريم با شرکتشون روی پروژهی متروی اصفهان کار میکنيم همانا کسی نيست جز مامان نگار!! دنياهه داره میشه قد يه گردو!!
يعنی همون مامان نگاری که من رسمن عاشقشم و میمردم واسه توصيفای نگار وقتی در موردش حرف میزد، برابر است با خانوم مهندس اتوکشيدهههی پروژهی اصفهان که همه ازش حساب میبرن! کم مونده پس فردا معلوم شه مشاورای پروژهی بانک سامان هم مجتبا و سيامکان!! ××××× امروز دفاع بچهها بود.. با اينکه ارائههاشون نسبتا معمولی بود، اما رسالههاشون کلی خوندنی بودن، خوشمان آمد بسی.. ××××× دوست دارم رابطههايی رو که پر از زوايای قلفتیان. ××××× فيلم بيست انگشت رو ديدم.. چه قدر میشناختم مردای فيلم رو.. و چه قدرتر بازی بيژن طبيعی دراومده بود. هزارتا مرسی پرستو جونم. اميدوارم سنگت زودتر پيدا شه و کافه دربنديه هم يه بيست دقيقهای نزديکتر!! ××××× اين آقای نامجو با اون ليريک محترم "رفتم سر کوچه"، آبروی من رو برد از اساس! درست زمانی که میخواست دنيا رو با ادبيات خاص خودش جدی نگيره مهندس غ. اومد نشست پهلوی من واسه کرکسيون؛ آخر اتوبوس جهانگردی! منم هول شدم به جای مديا پلير، کد رو بستم و محسن خان همچنان در حضور همکار محترم ما به سيگار گرفتنش ادامه داد! ××××× تقی و کريم رو که يادتونه؟ پسرعمو بودن با هم، يکیشون هاش ب بود و اون يکی ب دو. امشب تصادفا زير بارون تقی سه تا برادر سه قلوشو پيدا کرد که دست سرنوشت تو بيمارستان از هم جداشون کرده بود. عزيز و سيد و جلال. بعد اينا يه سری فاميل پولدار خيلی شيک هم دارن که تو جعبه الگانت باريکهی استدلر زندگی میکنن! هم خونوادهی شيش نفرهشون هست، هم دوازده نفره. بعد من میميرم واسه اون ب هشته و ب دوازدهه، که گمونم بزرگ خاندان باشن. منتها اين تقی اينا نه که وضع مالیشون همچين تعريفی نداره، هنوز افتخار همنشينی با خاندان جعبه طراحی استدلر رو پيدا نکردهن. و خوب البته واضح و مبرهن است که خاندان استدلریها بسی نرمتر و مهربانتر و قابل تراشيدنتر از فابرکسلیها میباشند! ××××× * |
من چشمام باباقوری شده یا شما شوخیتون گرفته؟
va zavie haye ghelefti chie un vaght?
ایشاللاه هرچه زودتر وضع مال فابر کسلی ها بهتر شه که بتونن با استدلری ها رفت و آمد کنند !!
بعد هم خونواده شش نفریه بهتره . هرچه تعداد خانواده کم جمعیت تر ، دردسر رفت و آمد فامیلی کمتر !!!
همچو ما با همان ِ تنهایان