Desire knows no bounds |
Friday, June 8, 2007
تعبير خيلی قشنگيه اين.. دوستمش بود کلی:
میان همهی شیوههای پرورش عشق، همهی ابزارهای پراکنش این بلای مقدس، یکی از جملهی کاراترینها همین تندباد آشفتهگی است که گاهی ما را فرا میگیرد. آنگاه، کار از کار گذشته است، به کسی که در آن هنگام با او خوشایم دل میبازیم. حتا نیازی نیست که تا آن زمان از او بیشتر از دیگران، یا حتا بههماناندازه، خوشمان آمده بوده باشد. تنها لازم است که گرایشمان به او منحصر شود. و این شرط زمانی تحقق مییابد که -هنگامی که از او محرومایم- به جای حست-و-جوی خوشیهایی که لطف او به ما ارزانی میداشت یکباره نیازی بیتابانه به خود آن کس حس میکنیم، نیازی شگرف که قوانین این جهان برآوردناش را محال و شفایاش را دشوار میکنند - نیاز بیمعنی و دردناک تصاحب او. جست-و-جو /مارسل پروست |
Comments:
Post a Comment
|