Desire knows no bounds |
Sunday, June 17, 2007
HEURECA
اممممم.. میگم که(مخاطب: وبلاگيون قديمی همنسل ما-فرهيختگان).. «سر هرمس» ورژن دو هزار و هفت «پدرام» زمان ما نيست به نظرتون؟ يه خورده فکر کنين! حتا با همون سيستم اطرافيان و کامنتگذاران و الخ! عجيب-لی شبيهنا! پ.ن: پروسهی بهذهنمرسيدهگی اين شباهته از اينجا شروع شد که، داشتم پلهای مديسون کانتی میديدم، بعد ياد پدرام افتادم، بعد هی حس کردم هنوز هست پدرام در زندگانی، در صورتی که خيلی کمه خوب، بعد فهميدم که هاااا، هرمسه که هی داره منو ياد پدرام ميندازه اين روزا. |
پدارم ِ یه جور دیگه؟
اما اصلن , اصلولن , اصالتن , رسالتن , مسلمن , شکر خدا وبلاگستان کبودی از نظر آیدا نداره الان . بس که کلی تا به سبک آیدا می نویسن :))
شوخی شوخی جدی بود. شاید هم جدی جدی شوخی . کارپه دیم بابا ;)
پدرام هم یادم نمیاد
:دی
بعد كه ديدم ميتونم نظر بدم بس كه اين روزا دورم از وبلاگ
و از اون روز ها