Desire knows no bounds |
Wednesday, August 15, 2007
اين ارتباط يکطرفهی مداوم هم نوبرهها! تمام حال و احوال و اتفاقات زندگی بنده -حالا گيرم کد شده- مياد رو دايرهی اين وبلاگ و رفقا به سلامتی همه از احوال ما آگاه، اما هيچکدومشون ديگه دست به بلاگر نمیزنن و ما بیخبر از دنيا!
از حال و هوای اين روزهام پرسيده بودی.. صبحها "ساقيا"ی شجريان گوش میدم و باقی روز آلبومهای قديمیش رو، به خصوص تصنيفها. روی پاتختیم "پروست و من"ه، توی کيفم "دوست بازيافته"، شبی دو سه صفحه ورق میخورن جفتشون. "هنر سير و سفر" هم نور بالا میزنه بیاونکه کسی بهش محل بذاره.. رو ميزم کاتالوگهای رنگ و وارنگ بازه و ليست قيمت و نويفرت و ابعاد انسانی.. تو درايورهام آرکمدلز تریدیه و تکستچر و لايتينگ.. رو دسکتاپم هميشهی خدا کدی، تریدیای چيزی بای ديفالت بازه و جیميلی و خيلی کمتا هم وبلاگی.. اين روزها با رواننويس آبی مینويسم، قبليه سر پاياننامه تموم شد.. دفتر يادداشت سياهه هم تموم شده و الان دارم با خواهرزادهش کار میکنم که چندسالی کوچيکتره به نظرم.. هوووممم.. هنوزم شهر کتاب رفتن يه تفريح محسوب میشه و هنوزم دست خالی بيرون نميام و هنوز هم داره ستون کتابهای نخوندهم از نمايشگاه به اينور قد میکشه.. کافه عکس میرم و الکافه و چپدست، اين روزها هم که بيشتر به در و ديواراشون نگاه میکنم تا چيزای ديگهش.. سينما رو به کل حذف کردهم، نمیدونم ديگه چرا دست و دلم به تنهايی سينما رفتن نمیره.. عوضش گاهی شبا فيلم میبينم، خيلی کم، اونم فيلمای من-پسند بینام و نشون.. ها، راستی، گمونم دو ماهی میشه که مجله نخريدهم؛ يعنی که فيلم و هفت و معمار و الخ همگی تعطيل.. اين روزا، روزای شال قرمزهن و روپوش زيتونيه و کتونی خاکیها و کيف خاکیه.. استخرم زياد شده. شنا که میکنم، تمام روز رو سرحال و شارژم. خستگیهام به کل تبخير میشن.. معاشرينم محدود شده به همکاران گرامی و کارفرمايان خسيس، ولاغير.. مسافرت میرم، متعدد و کوتاه.. ها راستی، خط کشيدن با اين فاينپنهای سبز شيکمگندهی فابر به شدت خوشاخلاقم میکنه. به ساير خطکشندگان عزيز هم توصيه میکنم روانشون رو با اين رواننويسها شستشو بدن.. ديگه اينکه دارم سعی میکنم احساسات غير واقعی نشون بدم از خودم در زندگانی، اما کار طاقتفرساييه و به شدت بیحوصلهم میکنه. هنوز مجبورم دمم رو بندازم رو کولم که کسی پا نذاره روش، و اين داره هی تنگی نفسمو زياد و زيادتر میکنه.. زيادی حرف زدم.. با همون دو خط اول میتونستی بفهمی تو چه مودیام.. ولی همينجوری دلم خواست پرحرفی کنم.. دلم يه چيز ديگه هم میخواد: قد نصف روز هم که شده، اکسيژن سرشار و خالص.. میدونی يه نصف روز اکسيژندار يعنی چی که، هان؟ |
Comments:
كاملا مفهومه
Post a Comment
|