Desire knows no bounds |
Sunday, September 16, 2007
اين پدرجان اصولا فکر میکنه کامپيوتر يه دکمه داره که از توش نقشه مياد بيرون! تا هم میريم حرفی بزنيم زمان خودشونو میکوبه بر فرق سر ما که بايد پای نور فانوس با راپيد نقشه میکشيدن!
از راه رسيده اومده بالا سر من که يه سری توالت فرنگی بذار تو اين سرويسا میخوايم نقشه رو بفرستيم واسه تاسيسات. هی بالا پايين میکنم میگم آخه پدر جان، به جان شما راه نداره، جا نمیشه اين تو. بايد محض رضای خدا يه سی سانتی با اين ديوار فاصله داشته باشه طرف بتونه پاشو بذاره آخه! میگه عيب نداره، تو بکش، طرف میشينه پاشو ميندازه رو پاش! با اين حساب لابد شيلنگ هم مثه اين پمپبنزينا بايد به صورت کشويی از سقف آويزون باشه ديگه!! |
Comments:
Post a Comment
|