Desire knows no bounds |
Sunday, September 23, 2007
مهر-نوشتهايم را توی دفترک سياه نوشتم.. يادگاری..
ديگر جايشان اينجا نيست انگار.. نه که نباشدها، نه؛ اما نمیدانم چرا دلم نمیخواهد ردی از آنهمه سال را دوباره اينجا رصد کنم.. زمان را واداشتهام تا بگذرد و بشورد و بسابد و با خود ببرد هر آنچه بردنیست.. ماندنیها هم که زمان برنمیدارند.. با تار و پودت عجين میشوند و تمام زندگیت را آغشته میکنند و ردشان عميق بر دلت باقی میماند.. خيال تو هوايم را شرجی میکند بیسبب نيست که گونههايم خيس شده است. |
کافه پاييز ...