Desire knows no bounds |
Sunday, September 2, 2007
من يه دفتر جيگر سوغاتی گرفتهم که کاملا قادره با وبلاگ رقابت کنه و آدم همينجوری که نيگاش میکنه، نوشتنش میگيره؛ فقط بدیش اينه که سکيوريتی وبلاگ رو نداره.
از اون دفتراست که بايد توش فقط با بيک آبی بنويسی، که رد خودکارت رو صفحهی بعد بيفته و فشار دستت از روی کمرنگ پررنگی کشيدگیها و سرکجها معلوم بشه. از اون دفترا که ده سال ديگه که جلدشون کهنه شد و ورقاش پر شدن و يه عالمه حاشيهنويسی بود توشون، تازه جاافتاده و جذاب و باکلاس میشن، مثه يه مرد چهلساله با موهای جوگندمی! بعد حالا قراره بشه دريمز بوک؛ نه که من هر چی رو که با جزئيات تجسم کردهم و نوشتهمشون، برام اتفاق افتادهن دونه به دونه؛ اينه که حالا اين دفتر شطرنجی مشکی جلد چرمی هم قراره بشه چراغ جادو و دريمزها رو کام ترو بکنه، فقط لطفا به موقع، نه مثه هميشه خيلی دير! فقط يه مشکلی هست، اولين نوشتهی توش چی باشه؟ |
تا ونک می خندیدم البته همراه با شرم-اندیشناکی! // یعنی فیبی جلوی گند زدن های من کم میاره!!
دفتری کز نام تو زیور گرفت کار آن از چرخ بالاتر گرفت
دفتری کز نام تو زیور گرفت کار آن از چرخ بالاتر گرفت