Desire knows no bounds |
Monday, November 19, 2007
آمپول زده و کاپشن شلوار جوراب پشمی به تن و جعبهی دستمال کاغذی در دست و سه تا کتاب و دیویدی پلير به بغل با يک پاتيل آش شلغم و شيشهی آبميوه و يه بشقاب قرص خودمونو تبعيد کرديم به تختخواب جهت برگزاری مراسم «مريضم، پس تعطيلم». اگه فردا پسفردا موعد تحويل پروژهای چيزی هم میبود که ديگه رسمن عيشمون تکميل میشد!
پ.ن. من چرا ما شدم ناخوداگاه! |
Comments:
دست شما درد نكنه. فيده را افتاده ولي همچين يه كم موتورش گرم نشده هنوز انگار. چون به علت نامعلومي چند تا پست آخر رو نشون نميده
نمیشه لینک feed رو هم بدین که ملت بیسواد add کنن تو Google Reader ?
موتورش که گرم نشده هیچ، انگار با این ولتاژهای 220 ما هم کار نمی کند فیدتان. به زبان خوش فیدآدرس تان را ارسال کنید تا ندادیم کاری بکنند که من های تان تا ابد ما بشود دخترم!ـ
به نظر من که هیجان انگیز هم هست تازه این که این جا فید-مید و اینا نداره اصلن. آدم هردفعه باهاس بازش کنه تا ببینه خبر تازه هس توش یا نه
Post a Comment
|