Desire knows no bounds |
Wednesday, February 6, 2008
اين آقای کارگرمون که جديدنا مياد، اونقد تو زندگیش هدف داره و پشتکار داره و انرژی داره و به آيندهش اميدواره و اينا، که آدم رسمن خجالت میکشه هی پشت سر هم. يه وقتايیم مثه امروز شروع میکنه به بحثای سياسی و تشريح نقطه نظرات آقای اوباما و هيلاری خانوم و باقی مخلفات، که من طبق معمول حوصلهم سر میره و میپيچونمش. يه وقتايیم میزنه کانال روانشناسی، که من رسمن در میرم. يه وقتايیم شروع میکنه بهم درس زندگی دادن که خوب باعث شرمندگی خودم میشم هی. بعد نه تنها همينجوری داره ليست کتابای پيشنهادیش زياد میشه، بلکه امروز رسمن سعی داشت چيرآپم کنه و به زندگی دوباره اميدوار بشم و تکونی به خودم بدم و خودم رو دست کم نگيرم و الخ!
از اونجايی که امشب رفتم چندتا از کتابای نخوندهمو که آقاهه گفته بود گذاشتم در صدر ليست، مطمئنم اين آدم در آينده وکيل خوبی میشه با پشتکار و اعتماد به نفسی که داره، چون حتا حرفاش داره کم کم رو منم تأثير میذاره! |
Comments:
Post a Comment
|