Desire knows no bounds |
Monday, April 21, 2008
نوشتن، نوشتنی که «بايد» داشته باشه بالا سرش، يه جورايی شبيه طراحی معماریه. از همون بدو تولدِ موضوع و کانسپت و ايده گرفته، تا نوشتن پيشطرح اوليه، تا ديولوپ کردن ايده از يک کلمه به يک صفحه، تا تبديل کردن کلمهها به خط و به سطح و به حجم، تا به فضا؛ تقريبن مشابه همين پروسه تو نوشتن هم اتفاق ميفته.
مشکل منم که به سلامتی کماکان پابرجاست. هميشه يه عالمه ديتِيل دارم تو ذهنم، بدون اينکه در قدم اول يه کليتی از ماجرا رو داشته باشم! تازه هنوز به قسمت کانسپتيفای کردن نرسيديم! اونجا که يه میشينی به هر خطیت يه کانسپت میچسبونی که يعنی مثلن من از بدو امر داشتم به اين ايدهها فکر میکردهم! خلاصه که حاملهمه عجالتن، تا فردا بريم سونوگرافی ببينيم جنين مبارک آدمه يا گوسفند يا توهم يا چی! |
Comments:
shayadam ahoo bache bashe!
Post a Comment
|