Desire knows no bounds |
Friday, January 16, 2009
..
خوب که فکرش را میکنم، میبينم اصلن هيچکس بهتر از آنتونيونی نتوانسته اين اثيريت زنانه را به قاب تصوير دربياورد. اين سبکبالیهاشان هنگام گام برداشتن (و نه قدم زدن)، اين پيوسته بر فراز ابرها بودنشان، اين سربههوايیِ آگاهانه و شيرينِ زنانه، پرسه زدنهاشان در حواشی زندگی، اين گير نکردنها و رها بودهگیهاشان، اينها را چه کسی بهتر از آنتونيونی نشان داده؟ .. اين سکوتها و نگاههای طولانیشان اصلن رمز و رازی که همراه خودشان در رکاب زيبايیهای غير معمول چهرههاشان کنار نازکی اندامها و شکنندهگی لبخندهايشان اين طرف و آن طرف میبرند: ژان موروی شب، ونسا رودريگوی آگرانديسمان، ماريا اشنايدر مسافر، سوفی مارلو و فانی آردانتِ بر فراز ابرها و بالاخره خلاصهی تمام و کمالشان، مونيکا ويتیِ ماجرا، کسوف، و صحرای سرخ، تريلوژی معرکهی آنتونيونی دربارهی پرسه و تنهايی، معماری، شهر، آدمها و همهی آن چيزهايی که ذهن تو را و من را و هر آدمی که سرش به تنش بيرزد را اشغال کرده و میکند. میدانی دخترجان، اين که آدم بنشيند اين فيلمهای دوستداشتنی عمرش را دوباره تماشا کند، و کسی باشد، کسی را داشته باشد که از ديدن اين حضورهای ملايم ناملموس پررنگ هی به يادش بيفتد، چيز کمی نيست. اصلن از همانهاست که عرض زندگی آدم را فربه میکند. .. |
http://web.archive.org/web/20070505131030/http://www.rokhdaad.com/yaddasht-d.php?id=114
hmmmm
:)