Desire knows no bounds |
Saturday, January 17, 2009
..
هندسهی زبان ساده است راه رفته را برمیگردد مکث میکند و برمیگردد عین یای عاشقی عين تو میگه اصن هر زنی بايد براهنی و رؤيايیِ خودشو داشته باشه میخندم که پدرسوختهی زبونباز و فکر میکنم اصلن هر زنی بايد پدرسوختهی زبونبازِ خودش رو داشته باشه بسکه کلمهها راهشون رو بلدن میرن درست میشينن همون جايی که بايد و بسکه بايد بلد باشی درست استفادهشون کنی بهجا استفادهشون کنی استفادهشون کنی با دست و دلبازی استفادهشون کنی بعضی مردها فقط مَردن حرفاشون رفتارشون کلمههاشون کارهاشون فقط مَرده خوددار و ملاحظهکار و رفيق اينجور آدمها میشن صميمیترين دوستهای آدم رفيق گرمابه و گلستان از حرف زدن از معاشرت باهاشون لذت میبری ياد میگيری آرومی بعضیها اما فرای مرد-بودن يه وجه نرينهگیِ محسوس/نامحسوس دارن تو کلامشون تو رفتارشون که اگه زن باشی که اگه حواست باشه کاملن سنسورهات تشخيص میدتشون اين آدما اينجور آدما بلدن کلمههاشون رو برهنه کنن تو رو با کلمهها برهنه کنن کلمهها رو گاهی کلمهتر کنن اينجور مردا بلدن میتونن دلت رو بلرزونن میتونن دوست باشن میتونن دوستتر باشن میتونن معشوقههای خوبی باشن میتونی عاشقشون بشی با خيال راحت عاشقشون بشی بعضی مردها نرينهگیشون هاليووديه در لفافهست بزک شدهست پيچيده شده لای ملافهست پر رنگ و لعاب پر کنتراست بعضیها اروپايی با همون جزئيات با همون واقعگرايی با همون برهنهگی با همون نور پردازی با همون خلوتی با همون مونو-تونای من اگه مرد بودم لابد میرفتم ياد میگرفتم کلمهبارانکنانِ نرينهی اروپايی رو |
جمله آخریت منو یاد این بالایی انداخت. کلا ربطی نداره به نوشتتها، ولی همون if I were a boy گفتنت!
ضمنا یه ای ول اساسی به اراده شما در وبلاگ نویسی
:)
:)