Desire knows no bounds |
Sunday, April 5, 2009
بعد يکی از تيکههای ضايع اين وضعيت میدونی کجاست؟ اينجا که همه -همهمون دور هميم الان- میدونيم که وقتی مثلن من بهم برخورده و قهر کردهم و رفتهم پی کارم، تزم اينه که طرف مقابلم بالاخره خسته میشه و دلش تنگ میشه و مياد سراغم! بعد خوب در نظر نمیگيرين که چرا همه چيز من همهی قلقهای من اينقدر تابلوئه اينقدر همه بلدينش، بسکه من همهچیمو مینويسم تو وبلاگم بسکه همهچی روفِرت ميام تعريف میکنم درست همون ريختی که تو مغزم میگذره. بعد همون لحظهای که دارم تعريف میکنم همه میخندين و تيکه ميندازين و هستيم دور هم، اما موقعيتش که پيش مياد همون اطلاعاتی که خودم دادهم رو صاف ميارين میزنين تو سر آدم. بعد خوب نامردیش اينجاست که کليهی اين طرفين مقابل -گير نده ديگه، گفتم که، دور هميم الان- میدونن اين اخلاق منو و خوب پيش خودشون میگن الان آيدا طبق معمول خونسرد نشسته سر جاش و داره تو دلش میگه «میدونم خودت خسته میشی ميای سراغم»، بعد خوب آدمه ديگه، يه وقتايی با خودش تو رودروايسی قرار میگيره و به اين نتيجه میرسونه خودشو که بالاخره اين دختره بايد يه جايی آدم بشه، بايد بفهمه اينجوری آدمای باارزش زندگیشو از دست میده، بايد بفهمه که همه صبر ايوب ندارن، میذارن میرن، بايد بفهمه که بلاه بلاه! بعد خوب اما بازم همهمون میدونيم که من واقعنی هم اينقدر آدم نفهمی نيستم. اصولن قهر هم نمیکنم. اما وقتهايی هست در زندگانی، که حتا منم بهم برمیخوره. خوب اينجور وقتا نامرديه بسکه از خودم هينت دادم اينور اونور، همونا رو بردارين بر عليه خودم استفاده کنين که. به عبارت ديگه، دوستای پنجسالهی دوميم و باجنبه و الخ، منتکشی رو گذاشتهن واسه همين وقتا. اوهوم.
|
Comments:
khob exactly be hamin dalayel ke gofti yeyho adam weblog neveshtan ro mizare kenar badesh ke dobare barmigarde mishe ye mojoode sansoor shodeye bi mazze bas ke nemikhad dastesh roo she dige...kollan bi ensafie...
Post a Comment
|