Desire knows no bounds |
Tuesday, July 7, 2009
چگونه آدمها ظرفيت راستشنيدن ندارند يا اصلن خودشان با پای خودشان آدم را مجبور میکنند برای کوچکترين وقايع زندگی دليل بياورد و الخ
بعضی آدما متخصص بحرانسازیان. همچين در عرض چند ثانيه از يه کاه کوه میسازن که آدم انگشت حيرت به دندان گزيده میمونه همينجوری. بعد قادرن در کسری از ثانيه به راحتی فکتهای مختلف رو به هم ربط بدن و نتيجه اين بشه که تو رو يک مقصر بالفطره قلمداد کنن. خوب اينجور وقتا، آدم تا يه جايی دچار حس خود-مقصر-بينی و عذاب وجدان و الخ میشه. حتا دفههای اول سعی میکنه آندرستندينگ باشه و قضيه رو رفع و رجوع کنه و الخ. اما راستش اينه که از حد که بگذره، حساسيتها که اگزجره بشه و تو برای موقعيتهای مشابه هر بار مجبور شی جواب پس بدی، میرسی به يه فاز جديد، فاز کلن به تخمم. يعنی وقتی میبينی هربار بايد بشينی واسه طرف توضيح بدی که آقا، از فلان زاويه هم به ماجرا نگاه کن و باز میبينی داره حرف خودشو میزنه و چسبيده به يه سری اصول و قواعد اخلاقی که اگه خورد بشی توشون عملن يه ضد اخلاق محسوب میشن حتا، میرسی به اينجا که میذاری طرف بشينه برای خودش حرصشو بخوره و غرشو بزنه و تو هم تو دلت بگی آقا اصن خوب کرديم که کرديم. |
Comments:
اين پستت دقيقن حس امروز من بود در مقابل يكي از همين مدل آدما.به خدا:دي
کاش خانوما بجای به تخمم مثلا میگفتن به تخمکم !............. اما اگر از حال ما بخواهی خوبم ولی تو باور مکن .
Post a Comment
|