Desire knows no bounds |
Wednesday, July 8, 2009
اگر پاییز نیاید
اگر پاییز نیاید چهارشنبه را در شیرقهوه میریزم ... اگر پاسبانی که در تاریکی سوت میکشد، پسر من بود شاید هرگز صندلیها را شماره نمیکردم صندلیها معلق، بعدازظهرهای پُرشرجی رودخانهای که در کنار خانهء ما هرگز آواز نمیخواندم هرگز هیچچیز را عوض نمیکردم بخشی از شعر «سمفونی زرد» سرودهء کیومرث منشیزاده [+] |
Comments:
Post a Comment
|