Desire knows no bounds |
Friday, July 17, 2009
دو کلمه در وصف اينکه دنيا يک بشقاب ماکارونیِ گندهست يا
خدا يک وودی آلن گندهست يا رسولی قد وودی آلن، خداست يا زينب هی من میگم آقا دقت کردهين (ایول ماضی نقلی شکسته!) چهقدر داريم در طول شبانهروز در حضور شخصهای ثالث زندگی میکنيم؟ حواستون هست چه حضور پررنگ بیتخفيفی دارن حتا تو روابط شخصی دونفرهمون، تو بیآدمترين زوايای پنهان زندگیمون؟ که اصلن اگه خوب نگاه کنيم تو اکثر کنجهای شخصیمون يه سايهای ردی چيزی هست از يه شخص سوم، از يه آدمی که هست بیکه الزامن فيزيکش حاضر باشه. بعد هی شما بياين بگين اينا رو تو ننوشتی کيوان نوشته! میخوام بگم آقا ما همين پريشبا تو يه جمعی بوديم، يعنی تو يه جمعی قرار گرفته بوديم در واقع، که نه نفر بوديم نسبتن. بعد تا اونجايی که من در جريان بودم و شمردم حداقل پنج تا شخص ثالث وجود داشت، فيزيکلی عرض میکنمها. يعنی اگه يکی برمیداشت پلان روابط آبی و زيرآبی رفقا رو رسم میکرد، دياگرام مربوطه چيزی میشد در حد تارعنکبوت، ال شدت حضور خطوط متقاطع. بعد آقامون کالوينو يه تايتلی داره به اسم «قصر سرنوشتهای متقاطع»، اون شب جمع نهنفرهی ما مصداق بارز سرنوشتهای متقاطعی بود که نه تنها همديگه رو قطع کرده بودن، بلکه يه جاهايی کاملن از روی هم رد شده بودن هم. میخوام بگم حالا اونشب در حد يه شوخیِ کوچيک بود همهچی، اما يه وقتايی يه شبايی میبينی يه آدمايی يه سرنوشتايی ميان همديگه رو قطع میکنن، که رسمن دهنت باز میمونه از اينهمه حس طنز و خلاقيتی که آقای يونيورس به خرج داده تو چيدمان آدمها، اينجوری پرت و پلا کنار هم! اوهوم. |
تا همین چند لحظه پیش شما را داشتیم، چه شد که یهو این را به ما گفت:
Ayda is following you
In group: Friends, Chat contacts
Ayda's shared items are protected
You have already sent a sharing request.
راستش جای دیگری را سراغ نداشتم این مطلب را به عرض برسانم.
والسلام علیکم و رحمت خدا و برکاتش