Desire knows no bounds |
Monday, July 20, 2009
کولههامو میريزم بيرون. همهی کولههامو. دارم دنبال خودکاره میگردم. جعبهی خالی فايو دارچينی. کاغذ خريد مونبلان. سه تا ماسک سبز. اوربيت هندونه. ملافهی دونفره. سيگار مگنا. سیدی موزیک سلکشن. فيلمنامهی چاپشدهی مسعود. دو تا بطری آبمعدنی نيمخورده. يه تهبسته انجير خشک. سنجاقسينهی قورباغهای. مچبند سبزه. شمارهی آقا مخابراتی. مهر. روژ لب گاززده. آنجا که پنچرگيریها تمام میشوند. سوتين سورمهايه. شارژر موبايل قديميه. تقی. استامينوفن کدئين. پولهای تاشدهی خيسخورده. ماژيک سبزه. رسيد ایتیام. کتاب سورمهايه. اکلت. انگشتر قرمزه. شمارهی خانوم فابرکاسل. کارت رستوران ايتالياييه. حتا کارت چينگاری.
کولههامو میريزم بيرون. يه عالمه آدم و خاطره ولو میشه کف اتاق. |
تقیم که عروسکه
چینگاری رو هستم!
مگناش چیه؟ قرمز نیست که
يه كمي بيشتر از چشم چروني وقتمو گرفت
خلاف نوشتههاي قبلي
هنوزم كه آهو نشدي
م. طاهرخاني
یاد علویه خانم هدایت افتادم!
نه که اينا بازماندههای اتفاقهاست، پس میشه حدس زد که کاندومه مصرف شده و الان يه جایی تو یه سطل آشغالیه.
(من چه یههو احساس وظيفه کردهم که باید کامنتا رو جواب بدم!!)
سلام طاهرخانی
لانگ تایم نو سی که آقا
نتچ، میبینی که!
خودم هم جي پگ هاي سرگردان تو فلدرهاي ديگران