Desire knows no bounds |
Tuesday, July 21, 2009
بخشی از نامهی وارده
... بعد اين چارليز ترون (گيلدا) تو فيلم، حصار فردیتاش رو دیدی؟ هر دوتا دختری که ديدم اين حصار فرديت تو زندگی شخصیشون اونقدر بلند بود که سر به فلک میکشيد. وقایعِ جهان بیرون اونجایی متاثرشون میکرد که بتونه وارد این حصار فردیت و زندگی شخصیشون بشه، که اکثراً هم نمیتونست. ببین! حتی در مورد جریانات اخیر یه یادداشت داشتی که توش میگفتی "آرامشمون رو بههم زدن! بهخدا آروم بودیم!" یعنی این ماجرا هم مهم بود چون تونسته بود یهکم به دیوار قلعههای جهان فردی تو تلنگر بزنه. من نمیخوام داوری کنم! اصلاً این یه جور "بودن-در-جهان" است. اما هر چه به کاراکتر گیلدا تو اون فیلم فکر میکنم، میبینم چقدر شباهت هست بین اون و شما دوتا. ... اون نامهای که به پسره نوشت رو یادته؟ جنگ تونست حصار جهان فردی اون دختر رو از ریشه ویران کنه. ویران هم شده بود واقعاً؛ جوری که ما از اساس با دوتا گیلدا روبرو بودیم: گلیدای پیش از جنگ و گیلدای پس از جنگ. یا بهتر بگم: گلیدای پیش از ترک پسر مورد علاقهش بهخاطر جنگ و گلیدای پس از اون. راز کامیابی این رخداد بیرونی در تسخیر جهان فردی گیلدا، تاثیری بود که در روابط زندگی فردی این دختر تونست بذاره. شاید اگر اون پسر (گای مالیون) و اون دختر (پنهلوپه کروز در نقش ِ میا) گیلدا رو ترک نمیکردند و به جنگ نمیرفتند، اون هرگز به این دگرگونی نمیرسید. ... |
تازه اینجا رو کشف کردم ودل نمی کنم از خوندنشون .میشه اون کلاسای قصه نویسی و نقد قصه رو به منم معرفی کنی .آقای تقوایی جایی کلاس داره؟دلم لک زده واسه یه فعالیت فرهنگی هدف مند وسط این همه فعالیت های مدنی و غیر مدنی هر روزهام .طراح صحنه و لباسم کار با تلویزیون رو تحریم کردم ...عکاسی تو خیابون هم که یکی ازسرگرمی های هفتگیم بود به علت شباهت شدید دوربین با اسلحه ممنوع شده .دلم می خواست می تونستم همه چیزایی که تو سرمه می تونستم مثل تو اینقدر خوندنی و جذاب می نوشتم.منتظرم.ممن.ن می شم اگه کمکم کنی.