Desire knows no bounds |
Friday, July 31, 2009 Shared by NewshA اوه اوه. عجب داستانی توی دستهای زن ه س . 2 comments on this item shared by you AliB: نه بابا. داشته کوکو سیب زمینی درست می کرده دستش الان سیب زمینی ایه نمی خواد یارو رو کثیف کنه. Mandana: کوکو سیب زمینی :D Reply by comment Add a comment to your shared item: Your comments are visible to anyone who can see the original shared item. Post comment Cancel 18 comments on this item shared by Masoudeh Mohammad Javad: چه داستانی؟ you: داستان داره رسمن، ال حس خانومه.Edit | Delete Masoudeh: اوهوم ال شک مستترهش حتی crux: من رو یاد کوری می ندازه، بگو کجاش می تونست این صحنه رو داشته باشه gellare: دستای خانومه داره میگه:آخه من چیکار کنم با تو you: حتا ال دیگه دوست نداشتن، همینجوری مونده بودنEdit | Delete Amin: من آخر نفهمیدم این ال که میگین یعنیــــی چه!ولی NewshA خوب نکته بین هستا mac mac: داره میبخشدش، ال حس پشیمونی آقاهه you: نتچ. اگه میخواست ببخشتش که دستشو سُر میداد لای موهای آقاههEdit | Delete mac mac: میترسه اگه سُر بده سرشو ورداره تو چشاش نگا کنه. Masoudeh: من وحدت با آیدا نبخشیده نمیخوادم ببخشه. مونده چیکارت کنم ال دلسوزی خیلی کم حتی hooman rezaeian: خدا بزرگه حالا you: اوهوم. دلسوزی هم که اصولن تکلیفش معلومه. همین حالت کرخ دستهاست. همین لحظههایی که کش میاد نمیدونی چیکارشون کنی.Edit | Delete Danial: کلن خفنه داستانش Masoudeh: ها آره آیدا همون لحظهها که کش میاد، دقیقن. همون لحظههای پتانسیل داری که فعاله اما ساکنه. بعد ول نشدنه تن آقاهه رو داری. داره زور میزنه خودشو جا کنه ولی جاشدنی نیست. دستای خانومه انگار هیچوقت نمیخواد ببخشه بسکه یخه gellare: میخواد ببخشه اما باید زمانبندی خاص خودشو طی کنه.آخرش میبخشه ولی you: کی تا حالا تونسته از ته دل واقعنی ببخشه؟ فوقش آدما بتونن رد شن، کنار بيان، به روی خودشون نيارن.Edit | Delete crux: کارپه دایم جای این حرفت این جا خالی بودمرسی |
Comments:
Post a Comment
|