Desire knows no bounds |
Sunday, August 16, 2009
متنِ بازجویی و اعترافاتِ آیدای کارپهفیلان
بازجو: صاف بشین نیشتم ببند. نخند الاغ! آیدا: هرچی شما بگین. بازجو: خلاصه میگم. تو قصد داشتی تو گودر انقلاب مخملی راه بندازی. تایید می کنی؟ آیدا: چه رنگی؟ بازجو: اوهوم2 آیدا: ببخشین کیتکت بهم میدین اگه اعتراف کنم. گشنمه. بازجو: تایید می کنی یا تاییدت کنم؟ آیدا: تو کدوم یکی گودر دقیقن؟ بازجو: این جا من سوال می کنم! با کیا رابطه داری؟ آیدا: کلن؟ بازجو: حدودن. آیدا: با هیشکی به خدا. بازجو: ما همه چیو می دونیم. آرشیو 2002 وبلاگت رو هم خوندیم حتا. انکار نکن. آیدا: به روم نیارین. روم سیاه. بازجو: بچهی جنوبی؟ آیدا: ای که آدمِ دهنلق رو سر تخته بشورن ایشالله! بازجو: اعتراف کن! آقای ایگرگ کیه؟ آیدا: فیکئه بابا. بازجو: ال میلکفیک؟ آیدا: جانم؟!! بازجو: بطری نوشابه رو بیارین! آیدا: میشه ماءالشعیر باشه لطفن؟ بازجو: چه رنگی؟ آیدا: اوهوم2 بازجو: تو با رسولی دقیقن چه نسبتی داری سپیده؟ آیدا: عاشقشششم بازجو: بهش گفتی؟ خوشحال میشه بدونه ها. آیدا: اگزکتمنته بازجو: این اسم رمزتون بود؟ اسم رمز اون یکی گودر؟ شروع انقلاب مخملی؟ با کی انقلاب میکردی کرهبز؟ آیدا: به جون خودم اون یکی گودر وجود خارجی نداره. ما اصن انقلاب نمی کردیم. درضمن هیچ از مخمل خوشم نمیاد. گفته باشم. عوضش ابریشم خام رسمن دل منو می بره. بازجو: چه بلایی سر آقای ق.ق اومد؟ سرشو زیر آب کردی؟ فک کردی ما نمی دونیم؟ آیدا: فک کن که فک کنم شما نمی دونین. بازجو: فک کن که فک نکنی. آیدا: ببخشید اسمس دارم. می تونم جواب بدم؟ بازجو: یه اوهوم:* بزن بره. کار داریم. آیدا: آقای ق.ق زنده ست. تو اون یکی گودره. اصن به من چه. خودتون برین ببینین. پسوردشم نانازخانوم21 ئه. بازجو: این چندمین وبلاگته تو این چند سال؟ از کی پولِ این همه وبلاگ رو میگرفتی؟ آیدا: آقای الدی. برام دیاچال میکرد. یه بار هم دیاچِ خالی کرد. چون قبلش بهش گفته بودم اچدیمته. بعدشم سیزده تا بیشتر نبود. وبلاگمخفیها رو هم باید بشمرم؟ بازجو: بشمر. آیدا: خب همون سیزده تا پس :دی بازجو: تو بازجویی دونقطهدی میزنی الاغ؟ آیدا: من تو خواب هم دونقطهدی میزنم حتا. بازجو: بخواب ببینم. آیدا: اه آقای بازجو! شما هم که علیبی شدین که. حیف نیست؟ آقایِ به این نایسی، اروپایی. راستی ببخشین شما نرین؟ بازجو: کجا نرَم؟ آیدا: نوید: کی برم؟ بازجو: ها راستی، اعتراف کن که بطری خالی بود! آیدا: وا! خالی کدومه آقای بی؟ بازجو: نوید همه چیو اعتراف کرده قبلن. آیدا: نوید که بچهم گلئه. اصن خوب کرده که اعتراف کرده. بازجو: از سرهرمس هرچی میدونی اینجا با رسم شکل توضیح بده. آیدا: نمیشه. کاغذ آ- یک ندارین؟ بازجو: از کی فهمیدی که سرهرمس جاسوسِ روساس؟ آیدا: هه2 سوسِ روساس هم اسم کوولیئه ها! یادم باشه گودرش کنم. بازجو: رابطتون مسی بود؟ آیدا: نه به خدا. یعنی مسی بود ولی روکش داشت. یعنی سیم رابط نبود. وایرلس بود اصن. بازجو: این کیوان، دقیقن چند درجه بود؟ راستش رو بگو چون ما خودمون قبلن اندازه گرفتیم همه چیو. آیدا: همه چیو؟ اوه2 بازجو: با من الال میکنی؟ آیدا: بلاه2م کار نمیکنه اینجا. مجبورم. میفهمین؟ بازجو: تو اون جلسهی نهارت با مهندس غین چیا گفتین؟ اه! یخده تعریف کن خب الاغ مُردم از فضولی که! آیدا: چیکا داری؟! بازجو: تو اون یه ماه دقیقن با کیا کجا چیکارا کردی؟ آیدا: داشتم پروست میخوندم. بازجو: خاااک بر سرت که! آیدا: شما این جا صبحانه نمیدین به آدم؟ بازجو: الان لنگِ ظهره که خره! اعتراف کنی میدم2 آیدا: میکنم بابا، چه کاریه اصن! بازجو: پس جواب بده: عطابازی دقیقن چه جور بازیایه؟ با توپ انجامش میدادین؟ آیدا: بعدی! بازجو: اون عکسِ قورباغهت رو کجا گرفتی؟ کی ازت گرفته؟ آیدا: خورشید، خورشیدِ رها. بازجو: چند وقته داری جستوخیز میکنی؟ آیدا: جیش دارم خب. بازجو: الان عصره، نمیشه. میخوای سوءاستفاده کنی. آیدا: میشه2 بازجو: بچهی کجای جنوبی؟ آیدا: لجنمته رامین! بازجو: :* |
Comments:
Post a Comment
|