Desire knows no bounds |
Friday, August 21, 2009
لوسيون برنزهی tannywax
يه پيرهن مردونهی آبی کمرنگ پوشيدهم با شلوار و شال و کتونی سفيد. بیحال ولو شدهم رو تخت. صدام میکنن برای نوار قلب و سونوگرافی و الخ. بلند میشم. سرم گيج میره. لطفن زياد نگهم ندارن، برگردم تو تخت. قادر نيستم سر پا وايستم. خودمو میرسونم به اتاق آقای نوار قلب. سرش پايينه. سلام میکنم میرم دراز میکشم رو تخت. جواب سلام میده و با صندلی چرخدارش سُر میخوره بالا سر من. لباستو بزن بالا. لباسمو میزنم بالا و چشامو میبندم و منتظر سرمای ژل میشم روی تنم. آقای نوار قلب تلاش میکنه باب معاشرت رو باز کنه: بچه جنوبای؟ |
هر روز سر میزنم .امیدوارم چیز مهمی نباشه و سالم و تندرست باشی .
آخ که هیچی بهتر از سلامتی نیس .
کاری از دس ما که بر نمیاد فقط صمیمانه آرزوی سلامتی برات داریم .
کاش زودتر خوب بشی.
نوشتهاتو خيلی دوس ميدارم.
قرار نبود جامون عوض بشه هااااااااااا
زود خوب شو بيا تخت و خالي كن كه اونجا جات نيست
بدو
باريكلا دختر خوب
بچه ي جنوب:)!!!برنزه
امیدوارم زودی خوب شی
یه مدت کوتاهیه میخونمت والبته خیلی لذت میبرم.
:x