Desire knows no bounds |
Friday, September 18, 2009
بعد آخر: یک کسانی میآیند توی زندگی آدم خیلی چیزها را عوض میکنند. آدم ازشان شخصیت میگیرد. آدم هر بار به خودش فکر میکند در واقع دارد به خودش با آن آدم فکر میکند. به خودش که آن آدم را دارد. به خودش که آن آدم دوستش دارد. به خودش که آن آدم فکر میکند خوب است. کنارش که میایستد قد میکشد. با او بودنش را میخواهد توی چشم همه فرو کند. یک همچین حسی هست و من آن را تجربه کردهام فارغ از نوع رابطه و قد و اندازهاش. اینها را گفتم که بدانید توی این معاشرتهای دو نفرهمان اگر گاهی ساکت میشوم و میروم توی خودم، عزای این خلا ای که قرار است دیر یا زود یقهام را بگیرد توی دلم پیشپیش گرفتهام.
[+] |
Comments:
Post a Comment
|