Desire knows no bounds |
Wednesday, September 16, 2009
بیقرار
زنگ میزدی یک تلفن کوچک دو دقیقهای وسایلم را جمع میکردم مداد و مسواک و مسکن نه مسکن هم بر نمیداشتم دامن و لباس خواب فقط بعد سفر که نه گم میشدیم [+] |
Comments:
Post a Comment
|