Desire knows no bounds |
Wednesday, September 9, 2009
پيشنوشت: مقصود و مراد از آقايون در پست زير، صرفن چارتا و نصفی آقای دور و بر خودمه (که البته با احتساب تئو میشه پنجتا و نصفی، بسته به اينکه تئو وجود خارجی داره يا نه) و اصلن به منزلهی کل آقايون نيست و قابل تعميم داده شدن نمیباشد جز در موارد خاص.
اصنا، من نمیفهمم چرا اين آقايون يه دکمهایشون رسمن خرابه! دکمههه دقيقن اينه جريانش که ميان يه حرفيو میزنن يا يه کاريو میکنن که نبايد، يه عکسالعملی نشون میدن که آدم میخوره تو ذوقش، ناراحت میشه، بهش برمیخوره يا هرچی، بعد يه ساعت ديگه يادشون میره حَرفه رو، رفتاره رو. يه ساعت نگذشته همه چی فروکش میکنه و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، حرفی زده شده، کسی جريحهدار شده اين وسط. بعد چون خودشون اون موجه رو پشت سر گذاشتهن، فک میکنن تو هم الان خوب و خوشی و با يه بوسه يا يه عذرخواهی يا فلان رفتار محبتآميز از دلت دراومده و همهچی برگشته به روال سابق. بابا من اينقد خاصيت الاستيک ندارم که به اين سرعت برگردم به روال سابق. بدتر، من اون لحظه معمولن به روی خودم نميارم و عکسالعمل حادی نشون نمیدم، اما بعدش که میگذره تازه زخمه شروع میکنه باز شدن و تازه شروع میکنم به دفاع از خود و تازه يه عالمه مکالمهی شخصی تو ذهنم شروع میشه بیکه طرف مقابلم روحش خبردار بشه. بعد رسمن توانايیِ اينو ندارم که به سرعت برگردم به همون استيج قبلی. خيلی وقتا اصن نمیشه برگشت به استيج قبلی. يه حرف عمودمنصفای زده شده که تو تقسيم شدی به قبل و بعدِ اون حرف و ديگه نمیتونی همون آدم قبلی باشی. يه آجر اصلی رابطه با يه حرف خراب شده و رابطههه کج شده، دست من و تو هم نيست ديگه. اما آقاهه، خيلی کول و ريلکس انتظار داره همه چی برگرده سر جاش. خب نمیشه ديگه. يه وقتايی میشهها، اما هميشه نمیشه. اينه که وقتی من ديگه اون آدمِ قبلی نيستم، لابد يه اتفاقی افتاده، اتفاقی که الزامن همون لحظه نبوده، اما تأثيری که گذاشته منجر شده به آدمی که منم. و اين که هر تغييری تو آدم، تو رابطه، دليلش يه اتفاق ثالث نيست. وجود يه شخص ثالث نيست. میتونه کاملن برگرده به خودِ تو، به خود تو که آدم اين رابطهای. يه وقتايی خوبه در زندگانی، آدم اين تفاوتهای فردی رو در نظر بگيره. و انتظار نداشته باشه بزنه خراب کنه يا بره برگرده و آب از آب تکون نخورده باشه و همهچی صحيح و سالم سر جاش باشه. يه وقتايی آدم لازمه بره دوباره پست عمودمنصف لاله رو بخونه. |
ميشه آدر س وبلاگ هاي قبلي تو بدي ؟ اگه آره به اين آدر س بفرست لطفا . anamooran@gmail.com
وقتی این تو باشی که به دمدمی بودن در عواطفت متهم بشی
نتیجه کمی تا قسمتی خوب بود البته
khanuma intori nistannnnnnnn?
قربون آدم چیز فهم . بیخودی نیست که این همه کشته مرده داره این وبلاگ ( و صد البته نویسنده عزیز) خوب واسه اینکه حرف دل آدم رو میزنه دیگه
حالا به خانوم و آقاش کاری ندارم شاید (حتما) خیلی از خانوما هم همینطورن ولی کل نوشته رو به طرز شدیدی میدوستم
:*