Desire knows no bounds |
Wednesday, October 28, 2009
که اصن لحن و لبخند اون لحظهت مونده هنوز تصويرش..
يه جعبهی قرمز آورده برام، با کلی چيز هيجانانگيز توش. بعد يکیيکی درمياره که اينو از فلانجا خريدم برات، اين فلان چيزه. آخری هم سوئيتسوئيت يه تيلهی سهپَر در آورده میده دستم میگه اين مال بچهگیهای خودم بوده. |
yechiz dige :badjoori adamo tahrik mikoni bade in hame sal ye gharar mashti bahat bezare bebinatet famidi?