Desire knows no bounds |
Thursday, October 8, 2009
در ستايش tequiero (بخوانيد تِهکیيِهرو) به همان زبانِ اصلی يا چگونه بعضی کلمهها، بعضی آدمها جایگزينناپذيرند اينهمه
اصن امروز دستهبندیم نمياد. يعنی يه جورِ خوبی دلم میخواد پخشنويسی کنم. ديدی تو زبونای مختلف، يه کلمهها و يه اصطلاحايی هستن که اصن صاف میزنن به هدف؟ که اصن دلت نمیخواد ترجمهشون کنی؟ که اصن يه کلمهست فقطها، اما اگه بخوای ترجمهش کنی با همهی حس و حال و کاربردی که تو زبان خودش داره، ترجمههه میشه يه پاراگراف، بازم تازه میبينی نتونستی حق مطلب رو ادا کنی. درست مث اينه که بخوای کل گودرو توضيح بدی واسه يه نفر. بعد يه زبانهايی هستن در زندگانی، که خوب بازی میکنن با پریپوزيشنها، با ضماير متصل و منفصل، يه جورِ خوبی مفهوم رو زيرپوستی منتقل میکنن به آدم، که اصن من عاشقشونم. عاشق وقتايیام که اين خانوم الگانتهای ژاپنی ميان با ادا اصول حرف میزنن، میرن تو قعر ضماير موصولی، بعد من رسمن قربونصدقهی گرامر حرفزدنشون میرم. يا اصن همين چسبايشهای زبون اسپانيايی، يهجاهايیش عجيب به دل میشينه. اونقدر که اصن دلت نمیخواد هيچوقت از ضمير منفصل استفاده کنی. اصن آقا میشه من بشم ضمير متصل شما؟ میشه بشم حرف اضافهتون؟ میشه اينهمه خوشدست بشينم تهِ کلمه؟ -امروز اينتر نداريم. يعنی هر چهقدرم بپرم ازين شاخه به اون شاخه، نمیرم پاراگراف بعدی. امروز يه همچين آدمِ کشاومدهایام اصن- بعد مثلن همين واژهی مستعمل «دوسِت دارم» يا «عاشقتم» و اينا، خوب هر کدوممون هزار بار به هزار زبون شنيديم و گفتيم و خونديم و پرونديم و فيلان. اما فقط بعضياشونان که میتونن جانِ کلام رو منتقل کنن. يکیشون همين tequieroئه. که اصن آدما بايد برن ولو دو ترم هم که شده اسپانيش بخونن، بابت همين تهکیيرو ولاغير. بعضی آدما هستن که دوسشون داری، بعضيا رو عاشقشونی، بعضيا رفيقان، بعضيا هم تهکیيروان برات. يعنی من اينو ازونجايی فهميدم که قبلنا فکر میکردم سقفام از خواستنِ يه آدم، از دوستداشتنش، همانا عاشقش شدنمشه. يعنی فکر میکردم حالا که عاشق اين آدمهم، ديگه حاضرم هر کاری بخواد براش بکنم. همين هم بودا، يعنی به صِرف عاشق اون آدم بودن، کارايی براش میکردم که در حالت عادی عمرن ازم بربياد. بعد با خودم میگفتم عيب نداره فرزندم، از عوارض عاشقيه، همه همينجورن، خوب میشی حالا. طبعن لذت میبردم هم، ازون استيج، لذت میبردم ازينکه عاشقی از من همچين آدمی ساخته، که حاضرم برای خوشحال کردن آدمِ مقابلم، هرکاری بکنم براش. اين اتفاق تو دوستیها هم ميفته، حالا نه به اين شدت. تو رفاقتها هم ميفته، با يکی دو درجه کم و زياد. رفاقت برا من يعنی اينکه رفيقام میتونه بياد هر حرفی بهم بزنه، دقيقن هر حرفی، و مطمئن باشه جاش امنه، مطمئن باشه رفاقتمون رو از دست نمیده. عاشقی برای من يعنی اونیکه عاشقشم میتونه اين کرديت رو برای خودش قائل شه که خط قرمزهای من شامل حالش نمیشه، نمیشه هم، نوش جونش. اين تهکیيرو اما يه چيز ديگهست. يه استيج بیدروپيکر و بیحدومرزيه برا خودش. دوسِتدارم نيست، عاشقتم هم نيست، میپرستمت و بدونتونمیتونمزندگیکنم و اصنفقطتو و بقيهبرنبميرن و اينا هم نيست. «میخوامت»ئه. میخوامتای که خش ازون خخخخخخهای از ته دلئه، ازون خهايی که از ته حلقت ادا میشه. يهجورايی پلههای عرفان عاشقی رو رفته بالا رسيده به يه استغنای دلچسبی که تو عاشقتم و دوسِت دارم نمیشه پيداش کرد. يه جورِ خوبی شخصيه. به هر کی از راه برسه نمیتونی فِرت بگی میخوامت. نمیشه هر کسی رو فِرت خواست، دربست خواست، دربست پذيرفت. اينکه يکی رو با همون پکيجای که داره، با همون همينیکههستهاش اينهمه بخوای و اينهمه از ته دل بپذيریش، بیکلمهبازی، بیپدرسوختهگیها و دلبریهای معمول، عصارهش میشه همون تهکیيرو. که يعنی آقا، دربست میخوامتون اصن، بیقيد و شرط، بیتبصره، بیقانون. هُلُپی. که اصن نه اينکه چون اينهمه دوسِت دارم، پس همهجورهتو میخوام؛ نه. اصن اينجوری دوسِت دارم که همهجوره پايهتم. که اصن همون ساموار خودمون ديگه، ساموارتم. ديگه فرقی نمیکنه برام که قراره چی ازم بخوای، اونقدر میخوامت که میتونی همهچی ازم بخوای. بعد حالا مهم نيست که يه آدمی باشه که اينجوری بخوايش، جالبیش برا من تماشای اون آدمهست که اينجوری تونسته کنجهای دور از دسترس تهکیيروی من رو بکشه بيرون. منی که يه پا عطام برا خودم، با کلی خط قرمز و ادا و اطوار و فيلان، حالا سر پيری رسيدهم به استيج تهکیيرو، انگشت حيرت به دندان، که هه، اگه زندگی يعنی اين، اينهمه سال داشتيم چه غلطی میکرديم پس! که اصن بايد نشست قربونصدقهی آدمايی رفت که اينجوری میتونی از ته دل بخوایشون، کلنشون رو، بیحذف و اضافه. انیوی، اومده بودم بگم آقا اين تهکیيرو ازون استيجهاست که مث گودر میمونه، هيچوقت تلاش نکنيد کلشو برا بقيه توضيح بديد. بشينين وسط استيج حالشو ببريد. بعد يه پانوشت هم اضافه کنم که آدما بر چند دستهن: بعضياشون دوستان، بعضياشون عشقان، بعضياشون رفيقان، بعضياشون تهکیيروان، بعضياشونم يه جورِ خوبی عزيزِ دلان ديگه، دست خودشونم نيست. مثلن؟ نوید. |
البته به نحوه نگاه به چشم طرف در زمان بیان آن هم بستگی زیادی دارد
لفظی که اختصاص به عشق خاص فرد دارد "ته آمو" است والبته اگر میلی نیز به هماغوشی در ورای آن
Te Deseo