Desire knows no bounds |
Monday, May 31, 2010 [+] ...اصلن یکی باید بردارد یک روزی از «صورتک»ها بنویسد. از تمام صورتکهای پیدا و پنهانِ آدمها. از این چندگانههای تودرتو و هزارگانههای مُدام. از صورتکهای در خلوت، صورتکهای میانِ جمع، صورتکهای در سفر، صورتکهای در انکار. از زنی که این جملات را مینویسد. از زنی که خرید میکند و چهرهاش شبیه نویسندهی این جملات نیست. از زنی که شیرجه میزند در آب و هر دو زنِ قبلی را از یاد میبرد. که انگار این صورتها، تکههای مطیعِ «من»اند، اینجا و آنجا. هر کدام تاریخ و جغرافیای متفاوتی دارند از من، بیکه ادعای هویتی جداگانه داشته باشند. توابعی نامستقل از من، وابستهی زمان و مکان... |
Comments:
به طرز وحشتناکی موافقم و یاد دکارت هم افتادم که دوست داشت برود پشت تصاویر بر دیوار و ....
دقیقاً وابسته به مکان و زمان
Post a Comment
|