Desire knows no bounds |
Saturday, June 5, 2010
دوباره دیدنِ مارگوت ات د ودینگ به اندازهی تماشای بارِ اولِ ریچل گتینگ مرید چسبید. بس که دوست دارم این روایتهای شخصی رو از تو دلِ خونه زندگیِ آدما. از تو شیکم روابط خانوادگی، جملات کوتاه و مقطعای که یه هو یه بازهی چند ساله رو برات تصویر میکنن. انگار رفته باشی یه پیکنیک دو روزه ویلای یکی از آشناهای دور، بعد نشسته باشی کف زمین به تماشای آلبومای خونوادگیشون.
|
بنام
lila says ( Lila dit ça)
احتمالا دیدیش
دوست داشتم تو نقدش کنی و با کلمات تو بررسیش کنم
راستی امروز تقریبا آرشیوتو تمام کردم ولی گاهی هی یاد یک مطلب جالبت میفتم باید برگردم جستجو کنم
در ضمن من تازگیها فهمیدم گودر چیه و .....
ادت هم کردم ولی خیلی وقت نداشتم برم سراغش
بدون اجازه ات میخوام به ایمیلت که دزدیدم از کامنت های آرشیوت ایمیل بدم...
به زودی
...بوس