Desire knows no bounds |
Wednesday, September 1, 2010
که یعنی برنده شدن لزومن بُردن نیست..
گمانم درست همان روز قبلاش رفته بودم گالری. یک تابلو از نزار موسوینیا دیده بودم که حسابی یادم مانده بود. دوستش داشتم. فردا صبحاش، لابهلای حرفها، پرسیده بود شرط میبندی؟ نمیدانم چهجوری آنهمه بیمکث گفته بودم اوهوم، شرط میبندم. آخرین چیزی که دلم خواسته بود داشته باشماش همان تابلو بود. یک ربع بعد، گمانم یک ربع هم طول نکشید، که شرط را بردم. یک ربع هم طول نکشید حتا. |
Comments:
Post a Comment
|