Desire knows no bounds |
Monday, December 13, 2010
رونوشت احتمالی به خانومِ مامان:
به نویسنده ها غبطه می خورم که اثر چاپ شده شان را می توانند با فاصله ای از خود حفظ کنند و وقتی آن را زیر ذره بین دیگران قرار دهند که خودشان دیگر پشت میز کارشان نیستند.وبلاگ نوشتن با این که تمرین نوشتن است اما تمرینی است که جلوی روی دیگران انجام می دهی با این تفاوت که خواننده ی وبلاگ ،نوشته را به چشم تمرین نمی بیند و برگی از دفتر خاطرات روزانه ی وبلاگ نویس می بیند. که البته در دنیای واقع این دو فضا (دقترخاطرات نویسنده/محصول نهایی نوشتن ) بر هم بی تاثیر نیستند اما فاصله ی زمانی و مکانی چاپ دو اثر این را از خواننده می خواهد که بین خاطرات و دنیای خیالی نویسنده،بین شخصیت های مخلوق او و خود واقعی اش تمایز قایل شوند. تمایزی که البته می تواند مرز چندان مشخصی نداشته باشد. وبلاگ نوشتن برای من روز به روز سخت تر می شود. درست تر بگویم :منتشر کردن نوشته هایم سخت تر می شود. هر چه می گذرد یادداشت هایم را بیشتر به صورت منتشر نشده ذخیره می کنم. شاید از مهم ترین دلایل آن برداشت های نادرست/ناقص اطرافیانام باشد که من را از نزدیک می شناسند از نوشته هایی که خیلی اوقات قرار بوده صرفن تمرین نوشتن باشند برایم و نه هیچ چیز دیگر. به محض خواندن شعر غمگینی آن را به حس و حال آن لحظه/روزم ربط دهند و نگران حالم شوند. و یا حس متن وبلاگ را آینه ای فرض کنند که احوال نویسنده ی آن را کمال و تمام نشان می دهد. جدی گرفتن مستقیم بازی زبان و تخیل و عدم تشخیص مرز میان خیال و واقعیت در نوشته ی وبلاگ و منتقل کردن آن به وبلاگ نویس همان چیزی است که کم کم گلوی قلم را می گیرد و راهش را می بندد. پدر جان، مادر جان، دوست و آشنا و فامیل محترم، خطاب من به شماست. این جا اغلب تمرین نوشتن می کنم.خاطرات روزانه نمی نویسم. [+] |
عیزم این بازیا کهنه شده دیگه
ما خودمون اینکاره ایم
شما این دوستای منو نمیشناسی
دارن شوخی میکنن
تو وبلاگ آدم فقط تمرین نوشتن میکنه
اینا دارن جو میدن صرفن
حالا یه خورده دیگه میای تو گودر خودت از نزدیک میبینیشون
شام چی داریم درضمن؟
قول بده نری با هله هوله خودت رو سیر بکنی ها
hadeaghal miai commente adamo approve mikoni javabe soale in jamaatam bede.
http://siavashmaghsoudi.blogspot.com/2010/11/blog-post.html