باحاله و البته تابلو که کار الدفشن. من عین این گربهها که به حرکت ماهی توی تنگ خیره میشن و سرشون تکون میخوره همهاش، هی دارم با این گوسپنده بالا پایین میرم.
البته كه كار قشنگيست . دست و پنجه اشان درد نكناد . و اما بعد ... نزديك به دوسالي ميشود كه خواننده ي اين وبلاگ هستيم آنهم از نوع خوانندگان پر و پا قرص . آنموقع البته تازه وارد بوديم و چيزي نگفتيم . اما حالا كه اندكي كهنه وارد ! شده ايم ، جرات كرده و عرض ميكنيم كه اين نام وبلاگ و اين جمله ي آهو نميشوي به اين جست و خيز گوسپند ، بخصوص الان كه جناب الد فشن ،گوسپند بيچاره را حي و حاضر و جست و خيز كنان جلوي چشممان آورده است ، در ذات و جوهره ي خود باري منفي و كوبنده داشته و تو گويي كه در سرشت آن نيز ، نيرويي خرد كننده و تواني تحقير كننده و ويرانگر نهفته است كه هر آينه آدمي را مايوس و دلسرد و دلزده از هر جست و خيزي كرده و بخصوص خواننده ي اين وبلاگ را وا ميدارد خودش را در قالب گوسپندي ببيند كه هرگز آهو نخواهد شدن بدين همه جست و خيز ! شايد كه اين جمله و اين نامي كه بر سردر اين وبلاگ خانه كرده است ، در وهله ي اول خطابي است فروتنانه از ناحيه ي وبلاگ صاحاب و خطاب به خود وبلاگ صاحاب و شايد كه در وهله ي دوم خطابي باشد به ديگران كه يادشان باشد در اين سراي ، بيهده جست و خيز نكنند . با شناختي كه در اين مدت و از طريق نوشته هاي اين وبلاگ با وبلاگ صاحاب پيدا كرده ايم به اين نتيجه رسيده ايم كه توانايي هاي حضرتشان ، بويژه در زمينه ي نوشتن آنقدر زياد و قابل تحسين است كه براي خودشان آهويي هستند چست و چابك تا جايي كه مقلدان بسيار يافته و ديگراني اينجا و آنجا از كارها و نحوه ي نوشتنشان كپي ميكنند و كپي را مگر كه در فيلم جناب كيارستمي ، كجا توانايي برابري با اصل باشد ؟! البته آهو بودنشان در ساير امور بر ما دانسته نيست و شايد كه باشند اما همين كه ميبينيم و ميخوانيم آهوانه است و بهيچوجه اثري از جست و خيز گوسپندانه در آن يافت مي نشود . مي ماند ديگران و بخصوص خوانندگان اين وبلاگ كه بايد فكري بحال خود بكنند كه وقتي چشمشان به اين عنوان مي افتد چه خاكي بر سر كرده و چه گلي بر سرشان بگيرند . بويژه الان و با اين اثري كه جناب الد فشن زحمتش را كشيده است چنان حس خود گوسپند پنداري و درد و غم آهو نشدن از پي اينهمه جست و خيز ، گريبان آدمي را ميگيرد كه بجاي كامنت گذاشتن و يا هر اقدام ديگر ، خيره ميشود و زل ميزند به اين گوسپند و جست و خيز گوسپند و سرنوشت محتوم گوسپند و ايضا" سرنوشت شخص شخيص خودش !
کیقباد جان از قضا تنها مخاطب "عبارت" همانا نگارندهست و ازقضاتر فیلد مربوطه همانا همین "نوشتن" است ولاغیر. نه که در زمینهی ولاغیر آهو باشم، نه؛ حکایت اینجاست که تنها آهوشدهگیِ مهم زندگیم همین نوشتن بوده، که خب، میبینی که، دارد میپرد هنوز.
واسه همین الان نیم ساعته مواظبشم
من یه ده دقیقه ای میشه که زل زدم بهش
نزديك به دوسالي ميشود كه خواننده ي اين وبلاگ هستيم آنهم از نوع خوانندگان پر و پا قرص . آنموقع البته تازه وارد بوديم و چيزي نگفتيم . اما حالا كه اندكي كهنه وارد ! شده ايم ، جرات كرده و عرض ميكنيم كه اين نام وبلاگ و اين جمله ي آهو نميشوي به اين جست و خيز گوسپند ، بخصوص الان كه جناب الد فشن ،گوسپند بيچاره را حي و حاضر و جست و خيز كنان جلوي چشممان آورده است ، در ذات و جوهره ي خود باري منفي و كوبنده داشته و تو گويي كه در سرشت آن نيز ، نيرويي خرد كننده و تواني تحقير كننده و ويرانگر نهفته است كه هر آينه آدمي را مايوس و دلسرد و دلزده از هر جست و خيزي كرده و بخصوص خواننده ي اين وبلاگ را وا ميدارد خودش را در قالب گوسپندي ببيند كه هرگز آهو نخواهد شدن بدين همه جست و خيز !
شايد كه اين جمله و اين نامي كه بر سردر اين وبلاگ خانه كرده است ، در وهله ي اول خطابي است فروتنانه از ناحيه ي وبلاگ صاحاب و خطاب به خود وبلاگ صاحاب و شايد كه در وهله ي دوم خطابي باشد به ديگران كه يادشان باشد در اين سراي ، بيهده جست و خيز نكنند .
با شناختي كه در اين مدت و از طريق نوشته هاي اين وبلاگ با وبلاگ صاحاب پيدا كرده ايم به اين نتيجه رسيده ايم كه توانايي هاي حضرتشان ، بويژه در زمينه ي نوشتن آنقدر زياد و قابل تحسين است كه براي خودشان آهويي هستند چست و چابك تا جايي كه مقلدان بسيار يافته و ديگراني اينجا و آنجا از كارها و نحوه ي نوشتنشان كپي ميكنند و كپي را مگر كه در فيلم جناب كيارستمي ، كجا توانايي برابري با اصل باشد ؟! البته آهو بودنشان در ساير امور بر ما دانسته نيست و شايد كه باشند اما همين كه ميبينيم و ميخوانيم آهوانه است و بهيچوجه اثري از جست و خيز گوسپندانه در آن يافت مي نشود .
مي ماند ديگران و بخصوص خوانندگان اين وبلاگ كه بايد فكري بحال خود بكنند كه وقتي چشمشان به اين عنوان مي افتد چه خاكي بر سر كرده و چه گلي بر سرشان بگيرند . بويژه الان و با اين اثري كه جناب الد فشن زحمتش را كشيده است چنان حس خود گوسپند پنداري و درد و غم آهو نشدن از پي اينهمه جست و خيز ، گريبان آدمي را ميگيرد كه بجاي كامنت گذاشتن و يا هر اقدام ديگر ، خيره ميشود و زل ميزند به اين گوسپند و جست و خيز گوسپند و سرنوشت محتوم گوسپند و ايضا" سرنوشت شخص شخيص خودش !
از قضا تنها مخاطب "عبارت" همانا نگارندهست و ازقضاتر فیلد مربوطه همانا همین "نوشتن" است ولاغیر. نه که در زمینهی ولاغیر آهو باشم، نه؛ حکایت اینجاست که تنها آهوشدهگیِ مهم زندگیم همین نوشتن بوده، که خب، میبینی که، دارد میپرد هنوز.