Desire knows no bounds |
Tuesday, January 18, 2011
بعضی چیزا هستن در زندگانی، که آدم اصن دوست نداره خودش واسه خودش بخرهشون. یعنی اصن مزهشون به اینه که یه آدمِ عزیزِ دلی برات خریده باشهتش. مخصوصن در حیطهی لوازمالتحریر و نقرهجات-اکسسوریز. مثلن؟ مثلن همین آرتپن، دفترای مالسکین، گردنبند چوبیه، شب یک شب دو، دیوان سعدی، خودنویس نقرهایه، جعبهی جاقلمیم، خاطرات سیلویا پلات واقعنی، ژول و ژیم، سفر شب و خیلی چیزای دیگه.
از دیروز یه عضو عظیمالجثه به این خونواده اضافه شده. یه ماشین تحریر واقعنی با یه دسته گل ارکیده کنارش. با یه دسته کاغذ آ-چهار، تایپ شده، با یه یادداشت کوچیک روش. گمانم وقتش رسیده که با آدمهای قصهی من آشنا شوی. آدمهای فصل یکم. باقی فصلها را به مرور برایت خواهم فرستاد. فصل سوم از آنجا شروع میشود که تو آمدی. |
و بعد اينكه چند روزي است به محض آنكه وارد وبلاگ شما و يكي دو جاي ديگر ميشويم ، خودبخود و بي كه ! مرتكب هيچ عملي شده باشيم ، صفحه ي ثبت نام لاتاري گرين كارت شيطان بزرگ باز ميشود كه بيا و ثبت نام كن . البته به انگليسي نه به فارسي . خب ميدانيد كه ما هم انگليسي مان ضعيف است و ايضا" قلبمان ضعيف تر است . اين است كه گفتيم نكند اين يك حقه بازي باشد و مثلا وصل باشد به سازمان سيا و اگر اسممان را بنويسيم ، عنقريب وصل بشويم به سازمان سيا و حالا خر بيار باقالي بار كن و چيزهايي نظير آن . اينست كه خواهش داريم شما كه انگليسي تان خوب و قلبتان قوي تر است راهنمايي بفرماييد . كه اگر واقعني است و خطري ندارد ما هم ثبت نام كنيم . چرا كه به قاعده ي اينكه ميگويند آب نطلبيده مراد است ، شايد كه صفحه ي نطلبيده و نخواسته باز شده مرادتر باشد و بزند و ما هم برنده بشويم و برويم ينگه دنيا . اگر پاسخ اين مرقومه را مرحمت فرماييد مزيد امتنان خواهد بود . كمي هم سلام بر مدير انتشارات تعطيل شده ي نشر ني !
به جای اون لینک "ویو آل" هم می تونی وارد گودر (گوگل ریدر) شی، آیدیِ منو اد کنی، و شرد آیتمها رو ببینی.