Desire knows no bounds |
Tuesday, February 15, 2011
داریم این نامجوی آخری را گوش میدهیم ببینیم چی به چی است و پیتزا میخوریم با سالاد و مخلفات و الخ و منتظریم ساعت دوازده شود برویم فیلم فرهادی. از آن وقتهاییست که مغزم خالیست و دلتنگم و حواسم یک جای دیگریست. و همینجوری نشستهام روی مبل این گوشهی هال و برای اولین بار پای لپتاپای که لپتاپ خودم نیست وبلاگ مینویسم. مبلیهای اتاق تلویزیون اعتراض میکنند: آیدا پهنای باند را ول کن. پهنای باند را ول میکنم و حواسم را میدهم یک جای دیگر. مبلیهای آن اتاق: آیدا میشه پستتو بلند بخونی؟ حواسم برمیگردد سر جاش. اه.
|
Comments:
Post a Comment
|