Desire knows no bounds |
Thursday, March 17, 2011
سال عجیبیه امسال. عجیبِ اینجوری که درست تو همین روزای آخر، یههو رسیدم به اهدافی (هدفام از خودم!) که قرار بود سال آینده بهشون برسم. یهجورِ عجیبِ آرومی، بیدرد و خونریزی. البته که اندازهی یه وزیر امور خارجه و سخنگوی دولت، همزمان، حرف زدم و مخ زدم و نگوشیت و الخ؛ نتیجه اما همونی شد که میخواستم. اصلن فکرشو نمیکردم، اما شد. باور نمیکردم، اما شد. میترسیدم، اما شد. یههو قد هزار سال قوی و مستقل شدم. بااعتمادبهنفس شدم. نترس شدم. این نترسشدنه بزرگترین دستاورد بشریمه. بزرگترین رسمن.
|
Comments:
نوووش جونت! گوارای وجود!
Post a Comment
|