Desire knows no bounds |
Sunday, May 29, 2011
طرحِ جامعِ گلام-زدایی
خیلی اتفاقی دو شبِ پیاپی راجع به یه موضوع مشترک با دو تا آدم متفاوت حرف زدم. شب اول گوشی تلفنو که گذاشتم، اونقدر حالم بد بود و ذهنم آشفته شده بود که اگه خیلی دیر نبود قطعن راه میافتادم میرفتم باشگاه، ورزش. شبش اصلن خوب نخوابیدم و تو سرم هزارجور امکان مختلف میچرخید که نهصد و هشتادتاشون امکانهای بد و بلایای غیر آسمانی بود. فرداشبش اما همون موضوع با یه آدم دیگه مطرح شد. اونقدر اپروچِ این آدم فرق داشت، اونقدر حتا لحن و تون صداش با آدمِ شبِ قبل فرق داشت و اونقدر همهچی رو ساده و سرخوشانه برگزار کرد که به کل تصویر هولناک شب قبل تو ذهنم ریخت پایین. با اولی سر از اوین درآورده بودم، با دومی سر از نیویورک. اینجوریا بود که شدم همون آدمِ سادهگیر خوشباشیمدورِهمای که بودم. حتمن یادم بمونه تو این دورهی دوم زندگی، آدمهایی رو برای معاشرت انتخاب کنم که فلسفهی زندگیشون «دور هم خوش بگذره» باشه و بس. آدمهای سهل و منعطف و ممتنع. یادم باشه من تابِ معاشرت با آدمای بدبین و سمتزریقکن رو ندارم، آدمایی که مدام توهم توطئه دارن و در مواجهه با هر موضوعی، اول از همه پیامدهای منفی احتمالی رو لیست میکنن واسه آدم. گلام بود تو گالیور؟ از همونا. زندگی خودش به اندازهی کافی بداخلاق هست، بخوای یه مشت گلام جمع کنی دور و برت که دیگه میشه خود جهنم که. حالا درسته یه وقتایی آدم با کله میره تو دیوار، بهخدا اما ما آدمهای سادهگیرِ خوشخیالِ خوشحال بهتر بلدیم به میزریهامون بخندیم هم. بهتر بلدیم دست و پامونو جمع کنیم و خودمونو از قعر منحنی بکشیم بالا و سوتیهامونو دست بندازیم. چهکاریه همهچی جدی، همهچی عصاقورتداده، همهچی بدجنسی و بدخواهی و خصومت؟ |
یه جورایی از تقریبا 5 ماه قبل به اینور جوری شدی که دقیقا میشه پیش بینی ت کرد .. دقیقا میشه فهمید کی و چی هستی .. چی میخوای و مشکلاتت و خوشحالیات چیه .. مثلا یه کیش اینه که یکی از آدمای دور و برت رو ازت دور کنن دقیقا فلج میشی .. تکیه ت تو هر برهه رو یکی هست با اینکه سعی داری عکس ش رو نشون بدی ..البته گفتم اینا نظرات کاملا شخصی منه ..
اما وقتي خوندم دختر سحابي رو توو تشييع جنازه ي پدرش كشتند يا شرايطي درست كردند كه بميره ، ديدم كه نه . همشم دست ما نيست كه فكر كنيم بهتره چه جوري باشبيم و چه جوري نباشيم . همهش اين ما نيستيم كه اگه مثلا به اين نتيجه برسيم كه نبايد همه چي خشك و رسمي و جدي و عبوس باشه اونوقت بتونيم كه اينجوري نباشيم و بقول شما دور همي باشيم و فيلان .
گاهي مي دونيم كه چه جوري بهتره اما نميشه . نميشه . ميدونم كه شايد هيچ كاري از دستتمون بر نياد ، ميدونم كه حالا اگه ما هم دورهمي نباشيم و ما هم خشك و جدي و عبوس باشيم شايد چيزي حل نشه ، تغيير نكنه ، اما ...
نه . نميشه . يعني نميشه كه بشه .
كاش ميشد . آخ كه اي كاش ميشد . آخ اگه بارون بزنه ...