Desire knows no bounds |
Friday, December 2, 2011
چند ماه پیش در یک کارگاه «نظارت، ردیابی و سانسور» دربارهشان مطالعه کردیم. فیلمهایی بودند از کسانی که به صورت خودخواسته تحت دوربینهای مداربسته زندگی کردند. یکیشان یک پروژهی هنری بود. به گمانم این نوشتنهای دیجیتال، اشل کوچکی از زندگی کردن تحت نظارت خودخواسته است. من فکر میکنم این کار جسارت میخواهد. البته به این دلیل اشل کوچکیست که شما دارید حقیقتی را به خورد آدمها میدهید که به واسطهی وجود داشتنش بیان میشود پس واجد «هستی» است و در عینحال شما میتوانید دستتان را ببرید تا جایی که میخواهید آنچه را که به وقوع پیوسته انگولک کنید. آدمهای آن فیلمها شاید شجاعترند. چطور میتوانند تحت نظارت یک مشت تلویزیون که هیچ پیدا نیست چه کسی تماشایش میکند بخورند و استراحت کنند و سکس کنند و توالت و حمام بروند و موهای صورت وبدنشان را اصلاح کنند و گریه کنند و دعوا کنند و بهطور کل زندگی کنند؟ در عین حال بعضی وقتها آدمهای ناشناس کدهایی از زندگی شخصی تو به تو میدهند که تو با تعجب میپرسی « تو مگه منو میخونی؟» این است که معتقدم ما هم آدمهای شجاع ابلهی هستیم. شجاع چرا که آدمی که خودش را مینویسد در معرض قضاوت است و ابله چرا که..- نمیگویم.
[+] |
Comments:
Post a Comment
|