Desire knows no bounds |
Sunday, January 22, 2012
اباو د کلاودز
سه تا دیسکه. شفاف. سرخابیِ شفاف. گرد نیستن. انگار سه تا مربع باشن که چارگوشهشون فارسی-بُر شده باشه. رو هم نچسبیدهن. فاصله دارن از هم. کم. از اولی صدای موزیک پخش میشه. آلبوم واقعه. از سقف. بیهیچ نویز و صدای محیطی. دومی؟ تصاویر چار-پنج سالگیم. فریم-فریم. یه سری دیتیل. از سومی؟ تصاویر دوران چارم-پنجم دبستان. شارپ. با مشخصات کامل. من؟ اون حجم فضای خالیِ بین این سه تا صفحهی موازیام. گاهی میچسبم به سقف، تصاویر دو تا دیسک دوم و سوم رو که میفته رو هم تماشا میکنم. شارپ و پر از جزئیات. یه پاندا. نقش بیضیِ نامنظم سیاه چشم یه پاندا. برمیگردم به مدرسه. دبستان طلوع. روپوش سورمهای با چارخونههای سفید سورمهای. جورابای سفید. پردهی سبز ضخیم دم در. زمین والیبال. اون نقش پاندا به یه چیزی باید وصل شه. از سقف رد میشم میرم تو لیست مدرسه. میگردم. صدای موزیک، بم و قاطع. یه چیزی قلقل میکنه. یه کام عمیق. باکره شدی انگار. نه، نه. باکره غلطه. آکبند شدی. تازه از تو جعبه درت آوردن. هیچ بو و مزهی شخصی نداری. دوست دارم اینجوریتو. لیست مدرسه. یکی که مستقیم وصل میشه به پاندا. خودنویس. خطش خیلی خوب بود. همیشه اولای لیست مدرسه بود. غزاله احمدمخبری. چاق بود. شبیه پاندا. کاش نامجو میخوند. ریتم تنم با موزیک همخوان میشه. دیتیل زوار درهای کمد. نقش روی کتاب. تهرانپارس. قوطی حلواارده. کنج قوطیای تو. ازون شیشضلعیای پلاستیکی. نشستی کنج قوطی سرتو گرفتی بین دستات. زل میزنم تو چشمات. داری سعی میکنی حرفامو به خاطر بسپاری. فکر میکنی مستم. مست نیستم. تلاشت بیهودهست. برمیگردم رو سقف. تصاویر دیسک سوم. تصویرا از تو گوشم میان بیرون. عین نور دو تا پروژکتور ضعیف. داغ و مخروطی شکل. سایهشون میفته رو دیوار. میخوام برگردم تماشاشون کنم. دستات نمیذارن. نامجو میخونه. داری ازم حرف میکشی. میرم سراغ دیسک اول. تمرکز میکنم رو صدا. باقیش یادم میرن. ندا. سارا. حمید. فیلتر میکنم خودم رو. صدای قلقل. تکون نمیخوری. دو سانت بالاترم من. صورتها قاطی میشن. یه جایی ته ذهنم حواسش هست. حواسش به اسما هست. دیسک دوم. یه عروسک بادکردنی، لب دریا. موهام دمب موشیه. با کش سر آلبالویی قرمز. داری ترکم میکنی. کاش صبر کنی کمی. جا نمونم تو این عدد چهار، با این فونت قدیمی و خسته و تیز؟ با این دل رمیده.
|
چیزی بگم
فقط
یه حس خوبی تووم هست
آروم و شل
که انگار
دقیقن
یه همچین سوررئالیتهای دلش میخواست الان
که از گوشهی دیوار
یه تصویر ِ دودگرفتهی صورتی ببینه
بعد اصلن کاری نداشتهباشه اون دختره
بزرگه اولاش
بعد نوجوون میشه
بچه میشه
یا
اصلن کی قلیون میکشه
کی مست نیست
پاندا چی شد
که دیسک چهار
تموم شدهباشه
پنج
شروع میشه دیگه
قلیونا
دودشون صورتی نیست
بدیشون همینه
یا شایدم
نباید باشه
که یه فرقی
با پاندا بکنه
میافته از سقف
میره از توو دود قلیون
یه دیسک برمیداره
رووش ها میکنه
بعد
با دست
رووش مینویسه
چهار
بعدن
شاید سه سال دیگه
برمیگرده
می بینه روو دیسک چهار
هیچی ننوشته
ها میکنه
بوی الکل میاد
مست نیست
مال خود دیسک شمارهی 4 ئه
میره ماژیک میاره
رووش مینویسه چهار
ها میکنه
که روو دیسک جدید
یه چیزی بنویسه
مست نیست
ولی همه فکر میکنن مسته
میچسبه به سقف
یاد گرفته دیگه
که روو دیسکا
چیزی ننویسه
تا وقتی دوباره
به اندازهی کافی
رفت توو سقف
از گوشاش تصویر اومد بیرون
توو یه دود جدید غرق شد
خب آخه
بعضی دیسکا هم
با هیچ ماژیکی نمیشه رووشون نوشت
آدم باید مست باشه
ها کنه
بنویسه
نفهمه میپره
مستی
نوشتههه
آدم باید مست باشه
همه فکر کنن نیست
نه مست نباشه
همه فکر کنن هست
خیلی بهتره
خیلی...