Desire knows no bounds |
Tuesday, February 14, 2012
12 - 13 - 14
یکشنبه - یک چیزی را ته دلم همزد که گمانم این روزها وقتش نبود. داشتم زندگیام را میکردم و حالا میشد بیاینهمزدگیها عجالتن روزگار بگذرانم. بیهمگان به سر شود، بیماجرا به سر نشود انگار، دنبال دردسر میگردم خودم هم. رفتم دنبال دردسر. یک چیزی را آن تهها هم زد. حالا سرم درد میکند.
دوشنبه - خبر، مثل پتک، فرود آمد. انتظار خبری نیست مرا؟ بود از قضا. منتظرش که باشی، به سرت میآید. خب، خبر مثل پتک بر سرم فرود آمد. اگر قبل از یکشنبه بود، همهچیز یکجور دیگر پیش میرفت شاید. حالا اما بعد از یکشنبه است و پتک فرود آمده و من تَرَک برداشتهام.
سهشنبه - تهوع دارم. نمیدانم مال قرصهای یکشنبه است یا پتک دوشنبه یا آن چای سبز آخری حتا. یک چیزی آن ته دارد حال مرا به هم میزند. از خودم؟ نمیدانم. حوصلهام را ندارم. ناامنام. خستهام. Labels: یادداشتهای روزانه |
Comments:
Post a Comment
|