Desire knows no bounds |
Friday, April 6, 2012
داخلی، دمدمای صبح، نیمهتاریک، نور نارنجی:
اونجا که نوید داشت پیانو میزد، که سارا اومد کتاب شعرا رو داد بهمون، شروع کردیم نوبتی شعر خوندن
یا نه
اونجا که دم صبح، نوید همچنان داشت پیانو میزد
فقط نوروظی بود که شعر میخوند
بیکه کتابی جلوش باز باشه
Labels: تصویر، خنجر، خاطره |
Comments:
Post a Comment
|