Desire knows no bounds |
Saturday, December 29, 2012
بطریانه - پانزده
با بطری شوخی زیاد شده است. الان هم تا بگویند بطری، می خواهی بگویی که: می گویم. می گویم. بطری را نیاورید. من به عنوان یک لب گور، با سابقه ی 10 ساله ی پا به گوری، خُرده بُرده ی
زیادی برایم باقی نمانده است. جای پای ام سفت است. حالا نه که قطعا پای ام بر ابریشم سفت شده باشد. غلمان از سر و کول ام بالا برود. نه. جای پا سفت است . تو بگیر بر روی کنسانتره ی پشکل. تو بگیر بر زمین گرم. قصد دادن تصویر تحریف شده ای از خودم ندارم، کم و بیش و ازین دست ناگفتنی ها را هرجا که پا بدهد می گویم یا هرجا دستم برسد می نویسم. ولی عزیزانم. نوگلان باغ زندگی ام. دو دسته ناگفتنی داریم. یک: ناگفتنیِ گفتنی. دو: ناگفتنی ِ ناگفتنی. که اولی را با دوستانِ بی غرض می شود گفت ولی دومی را ممکن است بعضا حتا در خلوت به یاد و روی خودت هم نیاوری و بطری که هیچ با قرابه* هم مراد دل پرسنده را براورده نکنی. به هرحال برای من که به قول دوست داف روانشناسم؛ مبتلا به اوتیسم خفیف هستم بسیار خرسندم که جمعی را پیدا کردم که می توانم جلوی شان آواز بخوانم. چون آواز خواندن جلوی کسی برای من چیزی معادل کندن تمبان است وقتی نمی دانی کدام شورت را پوشیده ای( قربتاً الی آبتنی مثلا) همین.
قرابه : شیشه ٔ شراب . صراحی . قسمی شیشه ٔ شکم فراخ بزرگتر از برنی .آوند شیشه ٔ بزرگی که در آن شراب و جز آن ریزند*
Labels: از بطریها و روزها |
آخ !
آخ که ترسم ...
ترسم ...
آخ که یکبار هم که شده جمع فرو پوکیده ای را نبینیم دوباره و سه باره و هزار باره .
بس که چشممان ترسیده است !
از جمع تعریفی . از عروس تعریفی !
چه مجازی و چه حقیقی . که هوا بس ناجوانمردانه تخمی است خدا شاهد است !