Desire knows no bounds |
Thursday, April 25, 2013
یه عالمه وقت ازین چراغا داشتم اینجا تو دفترم، که دست میکشی بهش ازش غول میاد بیرون و آرزوهاتو برآورده میکنه. طبعن فکر میکردم فیکئه و مالِ تو کارتوناست. واقعی بود اما. یه غول واقعی از توش اومد بیرون. با یه آرزوی واقعی. از قدیم گفتن کار نشد نداره. راست گفتهن.
|
Comments:
Post a Comment
|