Desire knows no bounds |
Saturday, July 6, 2013
یک تناقضی هست که این چند مدت گذشته زیاد دارم میبینماش. مثالهایش زیاد هستند، با جابهجا کردن آدمها توی موقعیتهای مختلف میشود انواع مختلف آن را ساخت یا دید یا حتی یکی از پرسوناهایش، یکی از بازیگرهایش بود. الگوی اصلی این شکلی است که یک نفر با یک پروتوکل مشخص (کلمهی فارسی که معنی پروتوکل را برساند پیدا نمیکنم) وارد یک رابطه، یک سیستم، یک جمع یا هرچه میشود و روزی هم که دارد وارد میشود تمام شرایط را به روشنی میداند و اگرچه نه خیلی واضح و در ملأ عام، اما تلویحن و مهمتر از آن، عملن با آن شرایط موافقت میکند، اما بعد از مدتی وقتی همان پرتوکل با همان شرایط و ضوابط و ریزه کاریهای قبلی منافع شخصی او را تهدید کرد صدایاش بلند میشود که قرارمان این نبود. انگار نه انگار که اگر آن پروتوکل دربارهی او اجرا نشدهبود حالا اصلا اینجا نبود که بتواند شکایتی هم داشتهباشد. مثالی هم که این روزها زیاد دیدهام آدمهایی هستند که وارد یک رابطهی اصالتن غیراخلاقی میشوند و بعد انتظار دارند که دقیقن همان جنس بیاخلاقی توی همان رابطه و برای خودشان اتفاق نیفتد.
[+] |
Comments:
Post a Comment
|