Desire knows no bounds |
Wednesday, August 21, 2013
زرافه داشت پیاستری بازی میکرد. منم زانو به بغل نشسته بودم رو مبل، از فرط باد کولر و سرما به سان جنینی تودهشده در خود، خیره به صفحهی تلویزیون. یه ربعی از خیرگیم گذشته بود که زرافه پرسید الان داری از بازی لذت میبری یا داری مدیتیشن میکنی؟ بیکه نگاهمو از صفحهی تلویزیون بردارم گفتم دارم از فرط سرما و اندوه تَرَک میخورم. گفت آها.
یه ساعت بعد لباس پوشیده بودم از خونه برم بیرون، دیدم کنار موبایلم یه بسته چسب گذاشته، با یه یادداشت: در صورت ترکخوردگی از فرط اندوه، از محصولات رازی استفاده کنید. چسب دوقلو فقط چسب رازی. نیم ساعت بعدش هم اساماس دخترک رسید: ایشالا کم ترک بخوری، بوووووووس. سطح دلجویی خانوادگیام ازمون. |
Comments:
Post a Comment
|