Desire knows no bounds |
Wednesday, August 21, 2013
امروز کمرنگم. لیترالی. لباسم در خنثاترین وضعیت رنگی به سر میبرد، سر تا پا. دوز آرامی از بنفش پوستپیازی و آبی کمرنگ، جین رنگورورفته، و یک جفت آلاستار کهنهی سورمهای که حتا دیگر سورمهای هم نیست. از شدت کهنگی آبی شده. لاکهای قرمز شفافام را هم پاک کردم. بیگردنبند. فقط همان ساعت سوآچ قدیمی آبیم با بند فلزی نقرهای مات. حال کمرنگی دارم هم. دیشب کمی کتاب خواندم، از سر بیحوصلگی. دو سه تا بیسکوییت خوردم، برای خالی نبودن عریضه، و معده. کمی هم به مرگ فکر کردم. از آن دست فکرکردنبهمرگها که مخصوص آدمهاییست که روی مرز بیعلاقگی و بیانگیزگی قدم میزنند. از آن دست عبارتها که «دلم میخواهد همهچیز تمام شود بیکه مجبور باشم چیزی را ادامه دهم، یا چیزی را تمام کنم». کمی هم به شلوارهایم فکر کردم. خیره شدم به دو سه تایشان که افتاده بودند روی تخت. کمرهاشان همه گشاد شده. تقریبا کمر تمام شلوارهایم برایم گشاد شده. کمربند را باید یکی دو سوراخ آنورتر ببندم، همین امر باعث میشود کمر شلوارها مثل دامن چین بخورند و حال رقتانگیزی پیدا کنند. برای اولین بار در زندگیام احساس کردم آدمی هستم که به تهِ شلوارهایش رسیده. کمی هم به براهنی فکر کردم راستی. «لطفاً مرا بمیرانید، شخصاً حوصله ندارم بمیرم». بعد اما از فکر کردن به مرگ هم حوصلهام سر رفت. روش خاصی برای مردن به ذهنم نمیرسید. لابد جایی توی اینترنت یک فایل پیدیاف رایگان برای دانلود وجود دارد که روشهای مختلف مرگ را دستهبندی کرده است، از یک تا پنج ستاره، تایپشده، با رعایت نیمفاصله. لپتاپم همراهم نبود اما. بدتر از آن اینترنت هم نداشتم. اینترنت خانه را دیاکتیو کردهام تا سرویس جدیدی که از پارسآنلاین گرفتهام راهاندازی شود و فعلاً امکان دانلود فایل پنج روش مناسب برای مردن را ندارم. کار دیگری نمیشد کرد. یکی دو تا قرص خوردم. موبایلم را گذاشتم روی سایلنت. خوابیدم.
من از فرط شاتوت میمردم --- سیلویا پرینت Labels: las comillas |
Comments:
Post a Comment
|