Desire knows no bounds |
Thursday, November 28, 2013 ایمیل زده بود که «تولد فلانی فلان روزه آیا؟». خندیده بودم که «حالا باید صاف بیای از من بپرسی؟ قدیما که فلان روز بود، بلی». نوشت «به هر حال آدم تولد اکس دیر یادش میره. بماند که تو هارش اترنالسانشاین-سر-خود-ای.» همین امروز بود، امروز ظهر، نوشته بودم محتویات سبد دلتنگیهای آدم چه جابهجا میشود با گذر زمان. همین امروز ظهر بود، رفته بودم سراغ سبد دلتنگیهام، سراغ آدمهای توی سبد. چه عجیب بود مقایسهی فهرست سبد پارسالم با امسال. یک آشنا دیده بودم، دلتنگ، همین. حالا ایمیل داده که اترنالسانشاین-سر-خود. من؟ تا حالا فکرش را نکرده بودم. به خیال خودم که دوز رمانتیسیسم اضافه هم داشتهام حتا. ایمیل و سبد اما نظرشان فرق میکرد با من، به کل. آمدم بنویسم شاید با گذر زمان، آدم نسبت به سبدش واقعبین میشود. بعد دیدم آخخخخ که چه بدم میآمد از این «واقعبینی»چسباندنهای آدمها ته همهچیز. یک واقعبین میگفتند کل فلسفهی خوشی و ناخوشی آدم را میبردند زیر سوال. حالا همان من؟ شروع کرده به واقعبین شدن. هه! |
Comments:
گاهی مجبوری به واقع بین شدن
Post a Comment
|