Desire knows no bounds |
Saturday, February 15, 2014 نفس عمیقی میکشد و میگوید چه آمادهی بریدنای. چه آمادهی زدن زیر همه چیز و رفتن، ناپدید شدن. چه از صدایت پشت تلفن هیچ معلوم نبود هیچچیز. لبخند میزنم و نگاهاش میکنم. هاه، همینام مانده بود که فالام را بگوید. که گفت. |
Comments:
وبلاگِت رو دوس دارم
Post a Comment
|