Desire knows no bounds |
Thursday, September 18, 2014 رفتم تو اتاق. دو تا عروسکای بالینی دخترک جا مونده بودن رو تخت. عکس گرفتم ازشون، گذاشتم تو اینستاگرام. کپشن زدم «شی دازِنت لیو هیِر اِنیمور..». اومدم تبهای اضافی گوگلکروم رو ببندم، تبِ انتخاب واحد زرافه باز بود روی دسکتاپم. اسمش و شماره دانشچوییش رو سیو کردم. همین روزاست که مدرسهها و دانشگاهها باز شن. دخترک پرسیده بود میشه این روپوش و کتونی و شالتو ببرم؟ گفته بودم نهخیرم. شال و روپوش مث آیینهی دق آویزونن چلو چشمم. به زرافه گفتم آیپدمو بیاره از خونه. یادش رفته بود. دخترک عکس دوتاییشونو وایبر میکنه از وسط مهمونی. خندون و خوشتیپ. دو تا نقطه و ستاره هم میفرسته برام. چراغ اتاقو خاموش میکنم. دیگه کسی نمونده چراغا رو خاموش کنه. |
Comments:
Post a Comment
|