Desire knows no bounds |
Friday, September 26, 2014 خسته و خوبم. به قدر دو هفته کار کردم توی این دو روز. کاری که هزار سال از زیر انجام دادنش در میرفتم رو بالاخره دارم انجام میدم و یکی از ناتمامترین کارای زندگیم بالاخره ظرف یکی دو ماه آینده تگش بسته میشه. یعنی چه تگش بسته بشه چه نشه به هر حال آی دید مای بست. یکی تو اینستاگرام برام کامنت گذاشته بود تو از اون ملکهیکارهایناتمامبودگی چهجوری به این نظم و ترتیب رسیدی؟ جوابش رو اگه اینقدر خسته نبودم الان مینوشتم. اما بمونه واسه یه پست دیگه. عجالتا موفق شدهم پروسهی خارش مغزی تا تصمیم تا اجرا رو به دو روز تقلیل بدم و جای تقدیر دارم. جوجهها چشاشون داره برق میزنه. خسته و خوب و راضیام. |
Comments:
Post a Comment
|