Desire knows no bounds |
Thursday, September 18, 2014 یه وقتایی هست در زندگانی، که از صبح تا شب مشغولی و وقت سرخاروندن نداری و خوبی و نمیرسی پاتو بذاری تو وبلاگ. اینجور روزا خیلی واقعیان؛ از اون دست واقعیها که هنوز تازگی دارن برام. یه وقتهایی هم هست که چیزی ته دلت مچاله میشه شبیه دلتنگی و همهچی رو پاز میکنی میای سراغ وبلاگ. اینجور وقتا همهچی مث قدیماست. |
Comments:
Post a Comment
|